88/4/6
پروفسور جیمز پتراس(James Petras) استاد ممتاز جامعه شناسی در دانشگاه دولتی نیویورک است. او نویسنده بیش از 62 کتاب(منتشر شده به 29 زبان) و بیش از 600 مقاله در ژورنالهای تخصصی شامل: امریکن سوسیالاجیکال ریویو، بریتیش جورنال آو سوسیالاجی ، سوشال ریسرچ و جورنال آو پزنت استادی است.
همچنین بیش از 2000 مقاله در ژورنالهای غیر تخصصی مانند: نیویورک تایمز، گاردین، نیشن، کریستین ساینس مانیتور، فارین پالسی، لوموند دیپلماتیک و.. منتشر کرده است.
او در حمایت و تعهد نسبت به عدالت اجتماعی سابقه طولانی دارد.
مقالهای که از او در پیش میآید برگرفته از سایت Global Research و ترجمهی نویسندهی وبلاگ(بهناز منتظری) است.
انتخابات ایران: دروغ "آراء مسروقه"
مقدمه
به ندرت انتخاباتی وجود دارد که کاخ سفید در آن سرمایهگذاری کرده باشد وشکست انتخاباتی نامزد موافق آمریکا در آن توسط همه نخبگان سیاسی و رسانههای همگانی، غیر قانونی اعلام نشده باشد. در اخیرترین نمونه کاخ سفید و قشونش به دنبال انتخابات آزاد ( و منیتور شده) در ونزوئلا و غزه فریاد تقلب سر دادند، در حالی که در لبنان به رغم این واقعیت که ائتلاف تحت حمایت حزب الله بیش از 53 درصد از آراء را به خود اختصاص داد شادمانه یک "پیروزی انتخاباتی" جعل کردند.
انتخابات پایان یافته ایران در تاریخ 12 ژوئن 2009[22 خرداد 88] یک مورد کلاسیک است: رئیس ناسیونالیست – مردمی وقت، محمود احمدینژاد، 63 درصد( یا 24/5میلیون) از آراء را به دست آورد، در حالی که نامزد لیبرال تحت حمایت غرب از جناح مخالف یعنی حسین موسوی 34/2درصد( یا13/2 میلیون) از آراء را از آن خود کرد. انتخابات ریاست جمهوری ایران رکورد بالاترین میزان شرکت کننده یعنی بیش از 80 درصد رای دهنده را به خو اختصاص داد که تعداد بی سابقهی 234812 رای از این آراء به شرکت کنندگان خارج از کشور تعلق داشت و موسوی با تصاحب 111792 رای از این آراء از محمود احمدینژاد با 78300 رای[در خارج از کشور] پیشی گرفت. جناح مخالف به رهبری حسین موسوی شکست خود را قبول نکرد و سلسله تظاهراتی ترتیب داد که به خشونت انجامید و سوختن و تخریب اتومبیلها، بانکها، ساختمانهای عمومی و مقابله مسلحانه با پلیس و دیگر مراجع قدرت را در پی داشت. تقریبا تمامی مراکز نظرسازی غربی شامل رسانههای الکترونیکی و چاپی مهم، وب سایتهای مهم لیبرال، رادیکال، آزادیخواه و محافظهکار ادعای جناح مخالف مبنی بر تقلب گستردهی انتخاباتی را تکرار کردند.
نومحافظهکران، محفظهکاران آزادیخواه و تروتسکیتها در استقبال از تظاهرات کنندگان مخالف به عنوان طلایهداران پاسداری از یک انقلاب دموکراتیک، با صهیونیستها همصدا شدند. دمکراتها و جمهوریخواهان، رژیم وقت را سرزنش کردند و از تصدیق نتیجهی آراء سرباز زدند و به ستایش تظاهرات برای ابطال آراء پرداختند. نیویورک تایمز، CNN ، وشنگتن پست، وزارت امور خارجه اسرائیل و همهی رهبران مجمع رؤسای سازمانهای بزرگ یهودیان آمریکا خواستار تحریمهای سختتر علیهایران شدند و [نقشهی] مذاکرات پیشنهادی اوباما با ایران را "نقش بر آب" اعلام نمودند.
دروغ تقلب انتخاباتی
رهبران غرب نتیجهی انتخابات را به این دلیل رد کردند که "میدانستند" نامزد اصلاح طلبشان نمیتواند بازنده باشد... ماهها بود که آنها مصاحبههای روزانه، سرمقالهها و گزارشهایی از "جزئیات" ناتوانی دولت احمدینژاد منتشر میکردند. آنها برای اثبات این که موسوی با اختلاف آراء بسیار زیاد به پیروزی خواهد رسید به حمایت روحانیون، دولتمردان پیشین، تجار بازار و مهمتر از همه زنان و جوانان مسلط به زبان انگلیسی استناد میکردند، از پیروزی موسوی به عنوان پیروزی "صدای میانهروی" یاد میشد، حداقل این تعبیر کاخ سفید از این کلیشهی احمقانه بود. دانشگاهیان صاحب نام لیبرال اینگونه نتیجه گیری کردند که چون نامزد جناح مخالف یعنی موسوی در سرزمین قومی خود و میان آذری زبانها شکست خورده بنابراین در شمارش آراء تقلب صورت گرفته است. دیگر دانشگاهیان مدعی شدند که بر اساس مصاحبههایشان با دانشجویان طبقات بالا و متوسط ساکن شمال تهران، اکثریت "رای جوانان " به طور قاطع به نامزد اصلاح طلب اختصاص داشته است.
آنچه راجع به محکوم کردن همگانی نتیجه انتخابات توسط غرب حیرت انگیز است این است که حتا یک شاهد کوچک نه به صورت مکتوب ونه شفاهی، چه قبل از انتخابات وچه یک هفته بعد از شمارش آراء[زمان نگارش مقاله] ارایه نشده است. در طول کمپین انتخاباتی هیچ اتهام موثق( یا حتا ناموثقی) مبنی بر دستکاری آراء مطرح نشد. چون رسانههای غرب خودشان هم پروپگاندای خود مبنی بر پیروزی فراگیر نامزدشان باورشان شده بود، روند انتخابات را روندی بسیار رقابتی، با مناظرههای علنی داغ، فعالیتهای بیسابقه مردمی و تبلیغات عمومی آزاد توصیف کردند. اعتقاد به انتخاباتی آزااد و باز آنقدر قوی بود رهبران و رسانههای غرب ایمان داشتند نامزد مطلوبشان پیروز خواهد شد.
رسانههای غرب با اتکاء به گزارشگران خود که حامیان جناح مخالف را پوشش میدادند خیل عظیم موافقان احمدینژاد را نادیده گرفته و کم اهمیت جلوه دادند. و بدتر آنکه رسانههای غرب ترکیب بندی طبقه شرکت کننده در تظاهرات مخالفان و این واقعیت که نامزد حاکم حامیان خود را از میان طبقه بسیار گستردهتر فقیر کارگری، کشاورزان، صنعتگران و کارمندان جلب کرده بود نادیده گرفتند، در حالیکه قسمت اعظم تظاهرکنندگان مخالف را دانشجویان طبقه مرفه و متوسط و کاسبان متخصصان تشکیل میدادند.
به علاوه بیشتر رهبران فکری و گزارشگران حاضر در تهران مشاهداتشان از پایتخت را ملاک تخمین خود قرار دادند. تعداد بسیار اندکی حاضر شدند به استانها، شهرستانهای کوچک و متوسط و روستاهایی که انبوه حامیان احمدینژاد را در خود جای داده بودند، سفر کنند. ضمن اینکه حامیان جناح مخالف، اقلیت فعالی بودند که از دانشجویان که به سادگی به سادگی برای حضور در خیابانها بسیج میشدند، در حالیکه حامیان احمدینژاد از میان اکثریت کارگران جوان وزنان خانهدار برخاسته بودند که دیدگاهشان را در صندوق رای بروز دادند و وقت و تمایل اندکی برای شرکت در رقابتهای خیابانی داشتند.
تعدادی از کارشناسان روزنامهها از جمله گیدون راچمن از فایننشال تایمز، از واقعیت پیروزی 63 درصدی احمدینژاد در یک استان آذری زبان در مقابل رقیبش موسوی که آذری است، به عنوان شاهدی بر تقلب انتخاباتی یاد کردند. فرض ساده انگارانه این است که هویت قومی یا تعلق داشتن به یک گروه زبانی – ونه منافع اجتماعی و طبقاتی- تنها توجیه ممکن برای عملکرد رای دهندگان است. نگاه دقیقتر به الگوی رای دهی در منطقه آذربایجان شرقی ایران نشان میدهد که موسوی فقط در شهر شبستر در میان طبقه مرفه و متوسط (وآن هم با یک اختلاف اندک) برنده شده است. در حالیکه در مناطق روستایی بزرگتر، یعنی مناطقی که سیاستهای تعدیلی دولت احمدینژاد به آذریها کمک کرده بود از پرداخت بدهیها معاف شوند و کشاورزان وامهای کم بهره و آسان دریافت کنند، کاملا شکست خورد. موسوی در منطقه آذربایجان غربی با استفاده از پیوندهای قومی آراء رای دهندگان شهری را از آن خود کرد. در استان پرجمعیت تهران موسوی در مرکز شهر تهران و شمیرانات با جلب آراء طبقه متوسط و مرفه، احمدینژاد را شکست داد، در حالیکه در مناطق کارگری حومه، شهرهای کوچک و مناطق روستایی به شدت شکست خورد.
تاکید بیدقت و تحریف شده بر "رای دهی بر مبنای قومیت" از طرف نویسندگان فایننشال تایمز و نیویورک تایمز برای توجیه اینکه پیروزی احمدینژاد با " آراء تقلبی" صورت گرفته است، با امتناع تعمدی و آگاهانهی رسانهها در اعلام نظرسنجی بسیار موشکافانهی افکار عمومی که تنها سه هفته پیش از رای گیری توسط دو متخصص آمریکایی در سطح ملی انجام شد، هماهنگ بود؛ نظرسنجیای که نشان میداد احمدینژاد با اختلاف 2 به 1 یعنی حتا بیشتر از پیروزی انتخاباتی او در 12 ژوئن[22 خرداد 88] از حریف پیش است. این نظرسنجی نشان میداد که احمدینژاد با اختلاف 2 به 1 نسبت به موسوی از طرف آذریها حمایت میشود و این ثابت میکرد که چگونه در نظر گرفتن منافع یک طبقه توسط یکی از نامزدها[احمدینژاد] میتواند بر هویت قومی نامزد دیگر چیره شود(واشنگتن پست، 15 ژوئن 2009). این نظرسنجی همچنین نشان داد که مسایل طبقاتی در میان گرههای سنی[مختلف] تا چه حد در شکل دادن ترجیحات سیاسی از "شیوه زندگی نسلی"[ و اعتقاداتو باورهای مربوط به یک نسل] تعین کننده تر است. بر طبق این نظر سنجی بیش از دو سوم جوانان ایرانی فقیرتر از آن هستند که بتوانند به کامپیوتر دسترسی داشته باشند و 18 تا 24 سالهها " از میان همه گروهها قویترین جبهه حامیان احمدینژاد را تشکیل میدادند"(واشنگتن پست، 15 ژوئن 2009).تنها گروهی همواره از موسوی حمایت میکردناد دانشجویان و فارغ التحصیلان، صاحبان تجارت و طبقه مرفه بودند. "آراء جوان" که به عنوان "طرفداران اصلاحات" مورد ستایش رسانهها قرار گرفته بودند، اقلیت مطلقی کمتر از 30 درصد، اما از گروه بسیار ثروتمند، پرهیاهو و عمدتا مسلط به زبان انگلیسی و برخوردار از حق انحصاری در رسانه های غرب بودند. حضور قاطع آنها در گزارشهای خبری غرب پدیدهای خلق کرد به نام" سندرم شمال تهران" برای مناطق ثروتمند طبقهی مرفه، که بسیاری از این دانشجویان به آن تعلق دارند. اگرچه ممکن است آنها دارای قدرت بیان، خوش لباس و در انگلیسی فصیح باشند، اما در دل صندوقهای رای کاملا شکست خوردند.
به طور کلی موقعیت احمدینژاد در استانهای تولیدکنندهی نفت و مواد شیمیایی بسیار خوب بود. این ممکن است بازتابی از مخالفت کارگران نفت به برنامههای" اصلاح طلبان" باشد که شامل طرح "خصوصی سازی" بخشهای دولتی بود. نامزد حاکم در استانهای مرزی نیز موقعیت بسیار خوبی داشت چرا که او در برابر تهدیدات آمریکا و اسرائیل که ناشی از گسترش حملات تروریستی مرزی مورد حمایت آمریکا از طرف پاکستان و حمله کردهای عراق با حمایت اسرائیل بود و به کشته شدن تعداد زیادی ایرانی انجامید، بر تقویت امنیت ملی تاکید میکرد. حمایت وسرمایه گذاری کلان برای این گروهها یکی از سیاستهای رسمی آمریکا در دولت بوش بود که توسط اوباما لغو نشد؛ در واقع در آستانهی انتخابات تشدید هم شد.
آن چه مفسران غربی و دستپروردههای ایرانیشان نادیده گرفتند، تاثیر قوی جنگهای ویران کنندهی آمریکا و اشغال عراق و افغانستان بود: موضع محکم احمدینژاد در قبال مسایل دفاعی با موضع ضعیف و مورد حمایت غرب که بسیاری از کمپین نویسان تبلیغاتی جناح مخالف در پیش گرفته بودند، در تضاد بود.
اکثریت غالب رای دهندگان به نامزد حاکم احتمالا احساس میکردند که منافع امنیت ملی، یکپارچگی کشور ونظام رفاه اجتماعی، با همهی کم و زیادش، توسط احمدینژاد بهتر حفاظت میشود و بهبود مییابد تا توسط تکنوکراتهای مرفه و مورد حمایت جوانان ثروتمند غربگرا که شیوه زندگی فردی خود را به منافع و یکپارچگی جامعه ترجیح میدادند.
جمعیت شناسی آراء یک دوگانگی واقعی طبقاتی را نشان میدهد که شامل فردگراهای پردرآمد، قائل به بازار آزاد و سرمایهدار است در برابر جامعه کارگری کم درآمد حامی اقتصاد اخلاقی که در آن ربا خواری و سودجویی با اصول مذهبی محدود میشود.
حملهی اقتصاددانان مخالف سیاستهای توزیع رفاه، وامهای کم بهره و یارانههای بالا برای مواد غذایی اصلی، در مقبولیتشان نزد اکثریت ایرانیان که از چنین برنامههایی بهره مند شده بودند، اثر چندانی نداشت. دولت در برابر بازار که نمایندهی ثروت، قدرت، امتیاز طبقاتی و فساد است، به عنوان حامی و یاور کارگران فقیرشناخته میشد.حمله جناح مخالف به سیاست خارجی سازش ناپذیر و و مواضع ناخوشایند برای غرب از طرف دولت، فقط توسط دانشجویان لیبرال و متولیان واردات و صادرات تکرار میشود. از نظر بسیاری از ایرانیان ساختار نظامی دولت به عنوان نیرویی بازدارنده در برابر حملهی آمریکا یا اسرائیل شناخته میشود.
آن چه میزان کسری رای جناح مخالف به ما میگوید این است که تا چه اندازه آنها از نگرانیهای اصلی مردم خود بیخبرند. آنها باید به یاد داشته باشند که با نزدیکتر شدن به به دیدگاههای غربی خود را از مصالح مطرح دور کردند، مسایلی مانند امنیت، مسکن، اشتغال و یارانهی بهای مواد غذایی که زندگی را برای کسانی که زیر سطح طبقهی متوسط و بیرون از دروازههای فاخر دانشگاه تهران قرار گرفتهاند، قابل تحمل میکند.
موقعیت انتخاباتی احمدینژاد با نگاهی تطبیقی به دورنمای تاریخی تعجبآور نیست. در رقابتهای انتخاباتی مشابه میان ناسینالیست- مردمیها و لیبرالهای طرفدار غرب، مردمگراها بردهاند. مانند پرون در آرژانتین، اخیرا چاوز در ونزوئلا، اوو مورالس در بولیوی و حتا لولا داسیلوا در برزیل که همگی آنها توانایی خود را در به دست آوردن نزدیک به 60 درصد و حتا بیشتر از این میزان از آراء، نشان دادند. رای اکثریت در این کشورها رفاه اجتماعی را بر بازارهای آزاد و امنیت ملی را بر اتحاد با امپراطوری نظامی ترجیح داد.
جای بحث دربارهی عواقب پیروزی انتخاباتی احمدینژاد باز است. ممکن است آمریکا به این نتیجه برسد که ادامهی حمایت از اقلیت معترض اما به شدت شکست خورده، امیدی برای تضمین توافق برسر غنیسازی هستهای و دست کشیدن از حمایت حزب الله و حماس از طرف ایران، ایجاد نکند.رویکرد واقع گرایانه گشودن باب مذاکرات گسترده با ایران، و همانطور که سناتور کری اخیرا متذکر شد، درک این نکته است که غنیسازی اورانیم تهدید ذاتی برای هیچکس نیست. این رویکرد با رویکرد صهیونیستهای آمریکا که در رژیم اوباما رخنه کردهاند، به شدت متفاوت است؛ رژیمی که در پافشاری بر جنگ پیشگیرانه با ایران و استفاده از این استدلال ظاهرفریب که امکان هیچ مذاکرهای با دولت غیرقانونی تهران که آراء را سرقت کرده است، وجود ندارد، رهبری اسرائیل را پذیرفته است.
اتفاقات اخیر نشان میدهد که رهبران سیاسی اروپا و حتا بعضی از رهبران مقیم واشنگتن سیاست رسانههای همگانی صهیونیست را دربارهی "آراء مسروقه" نخواهند پذیرفت. کاخ سفید پیشنهاد خود را دربارهی مذاکرات معلق نکرده است اما توجه خود را نه بر نتایج شمارش آراء، که بر سرکوبی تظاهرکنندگان جناح مخالف متمرکز کرده است. همچنین اتحادیهی 27 ملیتی اروپا ضمن" ابراز نگرانی جدی دربارهی خشونتها" درخواست کرده" خواستههای مردم ایران از راه ابزارهای صلحآمیز حاصل وبه آزادی بیان احترام گذاشته شود" ( فایننشال تایمز، 16 ژوئن 2009 ص 4). به جز سارکوزی رئیس جمهور فرانسه هیچ رهبر اروپایی دیگری نتیجه انتخابات را زیر سؤال نبرده است.
عنصر در پس پرده در پیامدهای بعد از انتخابات واکنش اسرائیل است: نتان یاهو به دنبلهروهای آمریکاییش پیام داد برای اعمال بیشترین فشار بر دولت اوباما برای پایان دادن به تمام برنامههای ملاقاتش با دولت دوباره منتخب احمدینژاد، از دروغ "تقلب انتخاباتی" استفاده کنند.
تناقض اینجاست که مفسران آمریکایی(چپ، راست، میانهرو) که دروغ "تقلب انتخاباتی" را باور کرده بودند ندانسته زمینه را برای دروغ پردازیها و مجادلات نتان یاهو و دنباله روهای آمریکاییش فراهم کردند[اما]: جایی که آنها جنگ مذهبی میبینند، ما جنگ طبقاتی میبینیم، جایی که آنها تقلب انتخاباتی میبینند، ما بیثباتی امپریالیسم را میبینیم.
۱ نظر:
اين يك تفسير و تحليل فرآيند مدار است كه جنابعالی ارائه نموده ايد . مطمئنا يك محقق و انديشمند غربی با چنين روشی انتخابات ايران را تحليل نميكند.
اين روش نوشتاری برای من خيلی آشناست.
ارسال یک نظر