۱۳۸۸ تیر ۶, شنبه

توهم


88/4/6
گروهی در ایران هستند که همواره گروه مقابل را به دلیل توانایی در پیش بینی و شناخت موقعیت های حساس به توهم توطئه متهم می کنند. در واقع این گروه تا تیزی تیغ را بر گردن خود احساس نکرده اند باور نمی کنند دشمنی وجود دارد. از طرف دیگر همین گروه خود به سادگی درباره‌ی دوستان و کسانی که با آنها منافع مشترک دارند دچار بدبینی و به بیان بهتر "توهم" می شوند. باور نمی کنید؟ به قسمت نظرات مطلب قبل(انتخابات ایران به روایت دیگران )نگاهی بیندازید تا باورتان شود.
این دوست عزیز بنا بر همین قاعده, یعنی توهم توطئه- اما نه از طرف دشمن که از طرف دوست- مرا به پذیرش سفارش برای انتقال آراء دیگری، دروغ( ازاین جهت که مقاله‌ی سفارشی یا نوشته‌ی خودم را به نام پرفسور سرشناس جیمز پتراس در وبلاگ قرار داده ام) و بی ذکاوتی( ازاین جهت که نتوانسته ام شیوه‌ی نگارش متفاوتی اتخاذ کنم) متهم کرده است.
در جواب این دوست باید بگویم:
1- این لینک مستقیم مقاله ی پتراس درGlobal Research :
http://www.globalresearch.ca/index.php?context=va&aid=14018
2- اگر به این سایت دسترسی پیدا نکردید، این هم لینک همین مقاله در سایت شخصی پتراس:
http://petras.lahaine.org/articulo.php?p=1781&more=1&c=1
3- نشانی Global Research :
http://www.globalresearch.ca/
4- نشانی وبسایت جیمز پتراس:
http://petras.lahaine.org/
و اگر باز هم قانع نشدید (که در آن صورت باید برای درمان
جدی بیماری توهم توطئه حتما به روانپزشک مراجعه فرمایید) باید بگویم وبلاگ من به جز دوستانم، بازدید کننده‌ی چندانی ندارد که کسی یا کسانی بخواهند برای انتقال و پیشبرد افکارو اهدافشان از آن بهره ببرند.
اینجا خانه‌ی کوچک افکار شخصی من است ومن فقط و فقط برای دلم می نویسم.
(در ضمن، امیدوارم حداقل تا حدی به زبان انگلیسی آشنایی داشته باشید!)

انتخابات ایران به روایت دیگران


88/4/6

 

پروفسور جیمز پتراس(James Petras) استاد ممتاز جامعه شناسی در دانشگاه دولتی نیویورک است. او نویسنده بیش از 62 کتاب(منتشر شده به 29 زبان) و بیش از 600 مقاله در ژورنال‌های تخصصی شامل: امریکن سوسیالاجیکال ریویو، بریتیش جورنال آو سوسیالاجی ، سوشال ریسرچ و جورنال آو پزنت استادی است.
همچنین بیش از 2000 مقاله در ژورنال‌های غیر تخصصی مانند: نیویورک تایمز، گاردین، نیشن، کریستین ساینس مانیتور، فارین پالسی، لوموند دیپلماتیک و..  منتشر کرده است. 
او در حمایت و تعهد نسبت به عدالت اجتماعی سابقه طولانی دارد.
مقاله‌ای که از او در پیش می‌آید برگرفته از سایت Global Research و ترجمه‌ی نویسنده‌ی وبلاگ(بهناز منتظری) است.  


انتخابات ایران: دروغ "آراء مسروقه" 
مقدمه
به ندرت انتخاباتی وجود دارد که کاخ سفید در آن سرمایه‌گذاری کرده باشد وشکست انتخاباتی نامزد موافق آمریکا در آن توسط همه نخبگان سیاسی و رسانه‌های همگانی، غیر قانونی اعلام نشده باشد. در اخیرترین نمونه کاخ سفید و قشونش به دنبال انتخابات آزاد ( و منیتور شده) در ونزوئلا و غزه فریاد تقلب سر دادند، در حالی که در لبنان به رغم این واقعیت که ائتلاف تحت حمایت حزب الله بیش از 53 درصد از آراء را به خود اختصاص داد شادمانه یک "پیروزی انتخاباتی" جعل کردند.  
انتخابات پایان یافته ایران در تاریخ 12 ژوئن 2009[22 خرداد 88] یک مورد کلاسیک است: رئیس ناسیونالیست – مردمی وقت، محمود احمدی‌نژاد، 63 درصد( یا 24/5میلیون) از آراء را به دست آورد، در حالی که نامزد لیبرال تحت حمایت غرب از جناح مخالف یعنی حسین موسوی 34/2درصد( یا13/2 میلیون) از آراء را از آن خود کرد. انتخابات ریاست جمهوری ایران رکورد بالاترین میزان شرکت کننده یعنی بیش از 80 درصد رای دهنده را به خو اختصاص داد که تعداد بی سابقه‌ی 234812 رای از این آراء به شرکت کنندگان خارج از کشور تعلق داشت و موسوی با تصاحب 111792 رای از این آراء از محمود احمدی‌نژاد با 78300 رای[در خارج از کشور] پیشی گرفت. جناح مخالف به رهبری حسین موسوی شکست خود را قبول نکرد و سلسله تظاهراتی ترتیب داد که به خشونت انجامید و سوختن و تخریب اتومبیل‌ها، بانک‌ها، ساختمان‌های عمومی و مقابله مسلحانه با پلیس و دیگر مراجع قدرت را در پی داشت. تقریبا تمامی مراکز نظرسازی غربی شامل رسانه‌های الکترونیکی و چاپی مهم، وب سایت‌های مهم لیبرال، رادیکال، آزادی‌خواه و محافظه‌کار ادعای جناح مخالف مبنی بر تقلب گسترده‌ی انتخاباتی را تکرار کردند. 
نومحافظه‌کران، محفظه‌کاران آزادی‌خواه و تروتسکیت‌ها در استقبال از تظاهرات کنندگان مخالف به عنوان طلایه‌داران پاسداری از یک انقلاب دموکراتیک، با صهیونیست‌ها هم‌صدا شدند. دمکرات‌ها و جمهوری‌خواهان، رژیم وقت را سرزنش کردند و از تصدیق نتیجه‌ی آراء سرباز زدند و به ستایش تظاهرات برای ابطال آراء پرداختند. نیویورک تایمز، CNN ، وشنگتن پست، وزارت امور خارجه اسرائیل و همه‌ی رهبران مجمع رؤسای سازمان‌های بزرگ یهودیان آمریکا خواستار تحریم‌های سخت‌تر علیه‌ایران شدند و [نقشه‌ی] مذاکرات پیشنهادی اوباما با ایران را "نقش بر آب" اعلام نمودند.


دروغ تقلب انتخاباتی
رهبران غرب نتیجه‌ی انتخابات را به این دلیل رد کردند که "می‌دانستند" نامزد اصلاح طلب‌شان نمی‌تواند بازنده باشد... ماه‌ها بود که آن‌ها مصاحبه‌های روزانه، سرمقاله‌ها و گزارش‌هایی از "جزئیات" ناتوانی دولت احمدی‌نژاد منتشر می‌کردند. آن‌ها برای اثبات این که موسوی با اختلاف آراء بسیار زیاد به پیروزی خواهد رسید به حمایت روحانیون، دولتمردان پیشین، تجار بازار و مهم‌تر از همه زنان و جوانان مسلط به زبان انگلیسی استناد می‌کردند، از پیروزی موسوی به عنوان پیروزی "صدای میانه‌روی" یاد می‌شد، حداقل این تعبیر کاخ سفید از این کلیشه‌ی احمقانه بود. دانشگاهیان صاحب نام لیبرال این‌گونه نتیجه گیری کردند که چون نامزد جناح مخالف یعنی موسوی در سرزمین قومی خود و میان آذری زبان‌ها شکست خورده بنابراین در شمارش آراء تقلب صورت گرفته است. دیگر دانشگاهیان مدعی شدند که بر اساس مصاحبه‌هایشان با دانشجویان طبقات بالا و متوسط ساکن شمال تهران، اکثریت "رای جوانان " به طور قاطع به نامزد اصلاح طلب اختصاص داشته است. 
آن‌چه راجع به محکوم کردن همگانی نتیجه انتخابات توسط غرب حیرت انگیز است این است که حتا یک شاهد کوچک نه به صورت مکتوب ونه شفاهی، چه قبل از انتخابات وچه یک هفته بعد از شمارش آراء[زمان نگارش مقاله] ارایه نشده است. در طول کمپین انتخاباتی هیچ اتهام موثق( یا حتا ناموثقی) مبنی بر دستکاری آراء مطرح نشد. چون رسانه‌های غرب خودشان هم پروپگاندای خود مبنی بر پیروزی فراگیر نامزدشان باورشان شده بود، روند انتخابات را روندی بسیار رقابتی، با مناظره‌های علنی داغ، فعالیت‌های بی‌سابقه مردمی و تبلیغات عمومی آزاد توصیف کردند. اعتقاد به انتخاباتی آزااد و باز آن‌قدر قوی بود رهبران و رسانه‌های غرب ایمان داشتند نامزد مطلوبشان پیروز خواهد شد. 
رسانه‌های غرب با اتکاء به گزارشگران خود که حامیان جناح مخالف را پوشش می‌دادند خیل عظیم موافقان احمدی‌نژاد را نادیده گرفته و کم اهمیت جلوه دادند. و بدتر آن‌که رسانه‌های غرب ترکیب بندی طبقه شرکت کننده در تظاهرات مخالفان و این واقعیت که نامزد حاکم حامیان خود را از میان طبقه بسیار گسترده‌تر فقیر کارگری، کشاورزان، صنعتگران و کارمندان جلب کرده بود نادیده گرفتند، در حالی‌که قسمت اعظم تظاهرکنندگان مخالف را دانشجویان طبقه مرفه و متوسط و کاسبان متخصصان تشکیل می‌دادند. 
به علاوه بیشتر رهبران فکری و گزارشگران حاضر در تهران مشاهداتشان از پایتخت را ملاک تخمین خود قرار دادند. تعداد بسیار اندکی حاضر شدند به استان‌ها، شهرستان‌های کوچک و متوسط و روستاهایی که انبوه حامیان احمدی‌نژاد را در خود جای داده بودند، سفر کنند. ضمن این‌که حامیان جناح مخالف، اقلیت فعالی بودند که از دانشجویان که به سادگی به سادگی برای حضور در خیابان‌ها بسیج می‌شدند، در حالی‌که حامیان احمدی‌نژاد از میان اکثریت کارگران جوان وزنان خانه‌دار برخاسته بودند که دیدگاهشان را در صندوق رای بروز دادند و وقت و تمایل اندکی برای شرکت در رقابت‌های خیابانی داشتند. 
تعدادی از کارشناسان روزنامه‌ها از جمله گیدون راچمن از فایننشال تایمز، از واقعیت پیروزی 63 درصدی احمدی‌نژاد در یک استان آذری زبان در مقابل رقیبش موسوی که آذری است، به عنوان شاهدی بر تقلب انتخاباتی یاد کردند. فرض ساده انگارانه این است که هویت قومی یا تعلق داشتن به یک گروه زبانی – ونه منافع اجتماعی و طبقاتی- تنها توجیه ممکن برای عملکرد رای دهندگان است. نگاه دقیق‌تر به الگوی رای دهی در منطقه آذربایجان شرقی ایران نشان می‌دهد که موسوی فقط در شهر شبستر در میان طبقه مرفه و متوسط (وآن هم با یک اختلاف اندک) برنده شده است. در حالی‌که در مناطق روستایی بزرگ‌تر، یعنی مناطقی که سیاست‌های تعدیلی دولت احمدی‌نژاد به آذری‌ها کمک کرده بود از پرداخت بدهی‌ها معاف شوند و کشاورزان وام‌های کم بهره و آسان دریافت کنند، کاملا شکست خورد. موسوی در منطقه آذربایجان غربی با استفاده از پیوندهای قومی آراء رای دهندگان شهری را از آن خود کرد. در استان پرجمعیت تهران موسوی در مرکز شهر تهران و شمیرانات با جلب آراء طبقه متوسط و مرفه، احمدی‌نژاد را شکست داد، در حالی‌که در مناطق کارگری حومه، شهرهای کوچک و مناطق روستایی به شدت شکست خورد. 
تاکید بی‌دقت و تحریف شده بر "رای دهی بر مبنای قومیت" از طرف نویسندگان فایننشال تایمز و نیویورک تایمز برای توجیه این‌که پیروزی احمدی‌نژاد با " آراء تقلبی" صورت گرفته است، با امتناع تعمدی و آگاهانه‌ی رسانه‌ها در اعلام نظرسنجی بسیار موشکافانه‌ی افکار عمومی که تنها سه هفته پیش از رای گیری توسط دو متخصص آمریکایی در سطح ملی انجام شد، هماهنگ بود؛ نظرسنجی‌ای که نشان می‌داد احمدی‌نژاد با اختلاف 2 به 1 یعنی حتا بیشتر از پیروزی انتخاباتی او در 12 ژوئن[22 خرداد 88] از حریف پیش است. این نظرسنجی نشان می‌داد که احمدی‌نژاد با اختلاف 2 به 1 نسبت به موسوی از طرف آذری‌ها حمایت می‌شود و این ثابت می‌کرد که چگونه در نظر گرفتن منافع یک طبقه توسط یکی از نامزدها[احمدی‌نژاد] می‌تواند بر هویت قومی نامزد دیگر چیره شود(واشنگتن پست، 15 ژوئن 2009). این نظرسنجی همچنین نشان داد که مسایل طبقاتی در میان گره‌های سنی[مختلف] تا چه حد در شکل دادن ترجیحات سیاسی از "شیوه زندگی نسلی"[ و اعتقاداتو باورهای مربوط به یک نسل] تعین کننده‌ تر است. بر طبق این نظر سنجی بیش از دو سوم جوانان ایرانی فقیرتر از آن هستند که بتوانند به کامپیوتر دسترسی داشته باشند و 18 تا 24 ساله‌ها " از میان همه گروه‌ها قویترین جبهه حامیان احمدی‌نژاد را تشکیل می‌دادند"(واشنگتن پست، 15 ژوئن 2009).تنها گروهی همواره از موسوی حمایت می‌کردناد دانشجویان و فارغ التحصیلان، صاحبان تجارت و طبقه مرفه بودند. "آراء جوان" که به عنوان "طرفداران اصلاحات" مورد ستایش رسانه‌ها قرار گرفته بودند، اقلیت مطلقی کمتر از 30 درصد، اما از گروه بسیار ثروتمند، پرهیاهو و عمدتا مسلط به زبان انگلیسی و برخوردار از حق انحصاری در رسانه های غرب بودند. حضور قاطع آن‌ها در گزارش‌های خبری غرب پدیده‌ای خلق کرد به نام" سندرم شمال تهران" برای مناطق ثروتمند طبقه‌ی مرفه، که بسیاری از این دانشجویان به آن تعلق دارند. اگرچه ممکن است آنها دارای قدرت بیان، خوش لباس و در انگلیسی فصیح باشند، اما در دل صندوق‌های رای کاملا شکست خوردند. 
به طور کلی موقعیت احمدی‌نژاد در استان‌های تولیدکننده‌ی نفت و مواد شیمیایی بسیار خوب بود. این ممکن است بازتابی از مخالفت کارگران نفت به برنامه‌های" اصلاح طلبان" باشد که شامل طرح "خصوصی سازی" بخش‌های دولتی بود. نامزد حاکم در استان‌های مرزی نیز موقعیت بسیار خوبی داشت چرا که او در برابر تهدیدات آمریکا و اسرائیل که ناشی از گسترش حملات تروریستی مرزی مورد حمایت آمریکا از طرف پاکستان و حمله کردهای عراق با حمایت اسرائیل بود و به کشته شدن تعداد زیادی ایرانی انجامید، بر تقویت امنیت ملی تاکید می‌کرد. حمایت وسرمایه گذاری کلان برای این گروه‌ها یکی از سیاست‌های رسمی آمریکا در دولت بوش بود که توسط اوباما لغو نشد؛ در واقع در آستانه‌ی انتخابات تشدید هم شد.  
آن چه مفسران غربی و دست‌پرورده‌های ایرانیشان نادیده گرفتند، تاثیر قوی جنگ‌های ویران کننده‌ی آمریکا و اشغال عراق و افغانستان بود: موضع محکم احمدی‌نژاد در قبال مسایل دفاعی با موضع ضعیف و مورد حمایت غرب که بسیاری از کمپین نویسان تبلیغاتی جناح مخالف در پیش گرفته بودند، در تضاد بود. 
اکثریت غالب رای دهندگان به نامزد حاکم احتمالا احساس می‌کردند که منافع امنیت ملی، یکپارچگی کشور ونظام رفاه اجتماعی، با همه‌ی کم و زیادش، توسط احمدی‌نژاد بهتر حفاظت می‌شود و بهبود می‌یابد تا توسط تکنوکرات‌های مرفه و مورد حمایت جوانان ثروتمند غربگرا که شیوه زندگی فردی خود را به منافع و یکپارچگی جامعه ترجیح می‌دادند. 
جمعیت شناسی آراء یک دوگانگی واقعی طبقاتی را نشان می‌دهد که شامل فردگراهای پردرآمد، قائل به بازار آزاد و سرمایه‌دار است در برابر جامعه کارگری کم درآمد حامی اقتصاد اخلاقی که در آن ربا خواری و سودجویی با اصول مذهبی محدود می‌شود. 
حمله‌ی اقتصاددانان مخالف سیاست‌های توزیع رفاه، وام‌های کم بهره و یارانه‌های بالا برای مواد غذایی اصلی، در مقبولیتشان نزد اکثریت ایرانیان که از چنین برنامه‌هایی بهره مند شده‌ بودند، اثر چندانی نداشت. دولت در برابر بازار که نماینده‌ی ثروت، قدرت، امتیاز طبقاتی و فساد است، به عنوان حامی و یاور کارگران فقیرشناخته می‌شد.حمله جناح مخالف به سیاست خارجی سازش ناپذیر و و مواضع ناخوشایند برای غرب از طرف دولت، فقط توسط دانشجویان لیبرال و متولیان واردات و صادرات تکرار می‌شود. از نظر بسیاری از ایرانیان ساختار نظامی دولت به عنوان نیرویی بازدارنده در برابر حمله‌ی آمریکا یا اسرائیل شناخته می‌شود.
آن چه میزان کسری رای جناح مخالف به ما می‌گوید این است که تا چه اندازه آنها از نگرانی‌های اصلی مردم خود بی‌خبرند. آن‌ها باید به یاد داشته باشند که با نزدیک‌تر شدن به به دیدگاه‌های غربی خود را از مصالح مطرح دور کردند، مسایلی مانند امنیت، مسکن، اشتغال و یارانه‌ی بهای مواد غذایی که زندگی را برای کسانی که زیر سطح طبقه‌ی متوسط و بیرون از دروازه‌های فاخر دانشگاه تهران قرار گرفته‌اند، قابل تحمل می‌کند. 
موقعیت انتخاباتی احمدی‌نژاد با نگاهی تطبیقی به دورنمای تاریخی تعجب‌آور نیست. در رقابت‌های انتخاباتی مشابه میان ناسینالیست- مردمی‌ها و لیبرال‌های طرفدار غرب، مردم‌گراها برده‌اند. مانند پرون در آرژانتین، اخیرا چاوز در ونزوئلا، اوو مورالس در بولیوی و حتا لولا داسیلوا در برزیل که همگی آن‌ها توانایی خود را در به دست آوردن نزدیک به 60 درصد و حتا بیشتر از این میزان از آراء، نشان دادند. رای اکثریت در این کشورها رفاه اجتماعی را بر بازارهای آزاد و امنیت ملی را بر اتحاد با امپراطوری نظامی ترجیح داد.
جای بحث درباره‌ی عواقب پیروزی انتخاباتی احمدی‌نژاد باز است. ممکن است آمریکا به این نتیجه برسد که ادامه‌ی حمایت از اقلیت معترض اما به شدت شکست خورده، امیدی برای تضمین توافق برسر غنی‌سازی هسته‌ای و دست کشیدن از حمایت حزب الله و حماس از طرف ایران، ایجاد نکند.رویکرد واقع گرایانه گشودن باب مذاکرات گسترده با ایران، و همانطور که سناتور کری اخیرا متذکر شد، درک این نکته است که غنی‌سازی اورانیم تهدید ذاتی برای هیچکس نیست. این رویکرد با رویکرد صهیونیست‌های آمریکا که در رژیم اوباما رخنه کرده‌اند، به شدت متفاوت است؛ رژیمی که در پافشاری بر جنگ پیشگیرانه با ایران و استفاده از این استدلال ظاهرفریب که امکان هیچ مذاکره‌ای با دولت غیرقانونی تهران که آراء را سرقت کرده است، وجود ندارد، رهبری اسرائیل را پذیرفته است.
 اتفاقات اخیر نشان می‌دهد که رهبران سیاسی اروپا و حتا بعضی از رهبران مقیم واشنگتن سیاست رسانه‌های همگانی صهیونیست را درباره‌ی "آراء مسروقه" نخواهند پذیرفت. کاخ سفید پیشنهاد خود را درباره‌ی مذاکرات معلق نکرده است اما توجه خود را نه بر نتایج شمارش آراء، که بر سرکوبی تظاهرکنندگان جناح مخالف متمرکز کرده است. همچنین اتحادیه‌ی 27 ملیتی اروپا ضمن" ابراز نگرانی جدی درباره‌ی خشونت‌ها" درخواست کرده" خواسته‌های مردم ایران از راه ابزارهای صلح‌آمیز حاصل وبه آزادی بیان احترام گذاشته شود" ( فایننشال تایمز، 16 ژوئن 2009 ص 4). به جز سارکوزی رئیس جمهور فرانسه هیچ رهبر اروپایی دیگری نتیجه انتخابات را زیر سؤال نبرده است. 
عنصر در پس پرده در پیامدهای بعد از انتخابات واکنش اسرائیل است: نتان یاهو به دنبله‌روهای آمریکاییش پیام داد برای اعمال بیشترین فشار بر دولت اوباما برای پایان دادن به تمام برنامه‌های ملاقاتش با دولت دوباره منتخب احمدی‌نژاد، از دروغ "تقلب انتخاباتی" استفاده کنند. 
 تناقض اینجاست که مفسران آمریکایی(چپ، راست، میانه‌رو) که دروغ "تقلب انتخاباتی" را باور کرده بودند ندانسته زمینه را برای دروغ پردازی‌ها و مجادلات نتان یاهو و دنباله روهای آمریکاییش فراهم کردند[اما]: جایی که آن‌ها جنگ مذهبی می‌بینند، ما جنگ طبقاتی می‌بینیم، جایی که آن‌ها تقلب انتخاباتی می‌بینند، ما بی‌ثباتی امپریالیسم را می‌بینیم.  




۱۳۸۸ خرداد ۲۷, چهارشنبه

متراژ انقلاب تا آزادی بر حسب نفر



30/ 3/ 88

دیروز جمعه با اینکه اصلا برای امتحان امروز که روش تحلیل محتوی با دکتر دادگران بود، درس نخونده بودم رفتم نماز جمعه. صد حیف که آنقدر ناگهانی تصمیم به رفتن گرفتم(به خاطر درسم) که دوربین یادم رفت. اما مهم نیست؛ آنهایی که می خواهند باور کنند و ببیند، می بینند و آنهایی که نمی خواهند، هرگز.

ماجرای جالبی هم برایم اتفاق افتاد: چون جمعیت زیاد بود و راهها بسته، ماشین را گوشه ای پارک کردم و در ایستگاهی در بلوار کشاورز با عده ای دیگر منتظر اتوبوس شدیم. اتوبوس آمد و سوار شدیم و فقط یک ایستگاه توانست جلو برود ضمن اینکه فهمید ما همه نماز گزاریم. اما وقتی خواستیم پیاده شویم بالحن تندی گفت:" خانوما بلیط یادتون نره!" نکته اینجاست که در حالیکه قالیباف روا ندارد نمازگزارها 1 ایستگاه بدون بلیط سوار اتوبوس بشوند احمقانه نیست که می گویند این جمعیت میلیونی را با اوتوبوس از جاهای دیگر!( نمی دانم از کجا واقعا) می آورند؟

راستی گفتم قالیباف یادم افتاد اعلام کرده از آزادی تا انقلاب را متر فرموده و محاسبه نموده و کاشف به عمل آمده که در این متراژ 3 میلیون نفر آدم جا می شود!البته آنوقت که سبزی وجود نداشت و هر سال مردم واقعا میلیونی از انقلاب تا آزادی را پر می کردند ایشان ضرورتی ندیده بود متر کند!!!

عکسهای این پست مربوط به 26 خرداد، میدان ولیعصر است.تجمع میلیونی اما آرام و با وقار!( با نیکون دی 40 خودم)


۱۳۸۸ خرداد ۲۶, سه‌شنبه

پیروزی شیرین


88/3/26



روز23 خرداد که نتیجه شمارش آراء قطعی شد همه احمدی نژادی‌ها برای برگزاری جشن و ریختن در خیابانها بی‌قرار بودند. اما همانطور که از قبل از ما خواسته شده بود در صورت پیروزی  برای جلوگیری از اغتشاش بدون برنامه و مجوز کاری انجام ندهیم، این هیجان را تا روزیکشنبه که  برای پیمان دوباره با رئیس جمهور عزیزمان در میدان ولیعصر جمع شدیم، کنترل کردیم. عکاسی وسط آن خیل جمعیت ودر حالی که حتی نمی‌توانستم دستم را برای نگه داشتن روسریم که بر روی شانه‌ام سر خورده بود بالا بیاورم، خیلی سخت بود؛ اما حیف بود این لحظه‌ها را با دوربین خودم ثبت نکنم و به تصاویر خبرگزاری‌ها اکتفا کنم. البته چون من در بین جمعیت بودم مجبور شدم دستهایم را تا حد ممکن بالا ببرم و بدون کادربندی عکس بگیرم. پسر جوانی که زود به میدان آمده بود و موتورش را در کنار خودش پارک کرده بود پیشنهاد داد روی موتورش بایستم . چند عکسی که از روی موتور او گرفتم زیباتر از بقیه شد چون شکوه حضور مردم را نشان می‌داد. با این‌حال دلم نیامد از یکی- دو عکس خبرگزاری فارس صرفنظر کنم و آن‌ها راهم به عکس‌های خودم اضافه کردم.

۱۳۸۸ خرداد ۲۵, دوشنبه

بازار کساد مخمل در ایران


88/3/25
از روز 23 خرداد و از همان ساعات‌ اول اعلام نتایج، دار و دسته موسوی با استفاده از زمینه سازی‌های قبلی، مثل ایجاد انتظار پیروزی حتمی در طرفداران، امکان رخ دادن تقلب در شمارش آراء و اقدامات بعدی، مثل اجیر کردن چند هزار نفر برای ایجاد شورش و اعتراض و تحریک برخی طرفداران مردمی و جوان موسوی برای همراهی با آن‌ها، به خیال خود سعی کردند و می‌کنند زمینه یک انقلاب مخملین یا رنگین را در ایران به وجود بیاورند.
انقلاب‌های رنگین به وسیله بنیاد‌ها و نهاد‌های به ظاهر غیر دولتی مثل بنیاد سوروس( که بنیان‌گذارش سوروس، یک صهیونیست آمریکایی است و چندی پیش هاله اسفندیاری و کیان تاجبخش و رامین جهانبگلو را برای زمینه‌سازی براندازی نرم راهی ایران کرده بود) برای از بین بردن موانع هژمونی آمریکا در جوامع پسا کمونیستی اروپای شرقی و مرکزی و آسیای مرکزی طراحی شدند. کشورهایی مثل چکسلواکی، صربستان، گرجستان، قرقیزستان و اوکراین. به طور مثال در گرجستان در طی رقابت انتخاباتی( درست مثل وضعیت فعلی انتخابات ریاست جمهوری دهم) بنیاد سوروس، پشتیبان انقلاب مخملین در گرجستان، از طریق انستیتو جامعه باز و با استفاده از افکارسنجی، پیروزی ائتلاف تروئیکا را از پیش اعلام کرد! اما بعد از اعلام نتایج ائتلاف برای گرجستان نو به پیروزی رسید. ائتلاف تروئیکا به نتایج اعتراض و دولت را به تقلب متهم کرد( درست مثل کاری که اصلاح طلبان یا همان "سبزها" در این دو سه روز انجام داده اند.) ائتلاف تروئیکا که به وسیله رسانه‌های آمریکایی و اروپایی حمایت می‌شد( باز هم دقیقا مشابه حمایت سرسخت BBC و CNN و... از موسوی) حامیان خود را به مبارزه منفی و نافرمانی مدنی فراخواندند( همان کاری که هم اکنون موسوی با صدور بیانیه‌های پی در پی انجام می‌دهد) و حدود 15 هزار نفر را در پایتخت و در مقابل ساختمان‌های دولتی به مدت چند روز جمع کردند. معترضان به پلیس و ارتش گرجستان گل هدیه می‌کردند( درBBC فارسی و VOA دیدم که معترضان در حال ناز و نوازش و پناه دادن بعضی از نیروهای پلیس بودند. البته اگر اساسا این صحنه‌ها ساختگی نباشند، چون دوستم در قزوین می‌گفت یکی از نیروهای پلیس را از بالای پل پایین انداخته و کشته‌اند). در روز افتتاح پارلمان که شواردنادزه (رهبر ائتلاف برای گرجستان نو) در حال سخنرانی بود، مخالفان به رهبری ساکاشویلی وارد پارلمان و مانع تثبیت قدرت ائتلاف برای گرجستان نو شدند. شوارد نادزه استعفا کرد و انقلاب مخملین که به انقلاب گل رز معروف بود به پیروزی رسید.
تمام نشانه‌های چنین انقلابی درموضع گیری‌ها و عکس‌العمل‌های "سبز"های اصلاح طلب دیده می‌شود: حمایت های همه جانبه غرب از سبزها و شورش‌های آن‌ها، چه در حوزه رسانه و چه از طرف سیاستمداران ارشد غربی، متهم کردن دولت به نا کارآمدی در همه حوزه‌ها، تشکیک در سلامت انتخابات قبل از انجام آن، اعلام پیروزی قطعی قبل از انتخابات!!! عدم پذیرش نتایج اعلام شده بعد از انتخابات، در خواست ابطال آراء ( این یک مورد با مورد مشابه خود در گرجستان و دیگر کشورهای درگیر انقلاب رنگین کمی تفاوت دارد و تفاوت ان این است که در آن کشورها درخواست بازشماری آراء را داشتند. گویا اصلاح طلبان در این زمینه بسیار پیشرو عمل کردند و ابطال آراء را از اساس خواستار شدند! البته این دست آن‌ها را رو می‌کند؛ آن‌ها مطمئن هستند در صورت بازشماری آراء دوباره به همین نتیجه کنونی می‌رسیم. و این نکته را هم بگویم که کسانی که فریاد دموکراسی خواهی‌شان گوش فلک را کر کرده و مدعی مبارزه با دیکتاتوری هستند در حال حاضر به مستبدانه ترین شیوه در تلاش برای زیر پا گذاشتن نظر 25 میلیون ایرانی و جایگزینی آن با نظر 13 میلیون دیگر هستند که در جای خود به آن خواهم پرداخت). اعلام مبارزه منفی و نافرمانی مدنی، و به تعطیلی کشاندن ادارات( که موسوی از مخالفان خواسته روز سه‌شنبه آن را اجرا کنند و من مطمئن هستم اجرا نخواهد شد چون اولا تعداد مخالفان در قیاس با موافقان بسیار کمتراز آن است که عدم حضورشان منجر به تعطیلی ادارات شود، ضمن اینکه مخالفانی که من آن‌هارا از نزدیک می‌شناسم و دوستان و آشنایان من هستند تمایلی به شرکت در این اغتشاشات ندارند و این افراد ذی نفع و paidهستند که این آشوب‌ها را شکل می‌دهند، البته منکر این نیستم که در چنین مواردی تعدادی افراد جوگیر و بعضی جوانان پر شور و حرارت به جمع آن‌ها می‌پیوندند).
من به صورت موردی تمام اتفاقاتی را که در جریان انقلاب گل رز گرجستان رخ داده بود بدون هیچ دخل و تصرفی با عملکرد "سبزها" مطابقت دادم وتنها اختلاف موجود استفاده از رنگ سبزتوسط "سبزها" به جای گل رز در گرجستان است. می توانید این موارد را با نمونه‌های مشابه دیگر مثل انقلاب نارنجی اوکراین، انقلاب لاله‌ای قرقیزستان و ... مقایسه کنید و دریابید که حرکت امروز "سبز‌های" ایران چیزی نیست جز تلاش برای به راه اندازی انقلاب رنگین.
اما...
اما نکته این است که اینجا ایران است، نه گرجستان، قرقیزستان، صربستان، چکسلواکی و اوکراین.


تهدید هاشمی و همسرش عملی شد



88/3/25

بعد از اینکه احمدی‌نژاد در پی اقدامی جسورانه نام هاشمی را که تاکنون استوانه نظام ودر نتیجه از هر خطایی مبرا و از هر نقدی مصون بود، به عنوان ویژه خوار و مفسد اقتصادی بر زبان جاری کرد آنان که همیشه از دست و دلبازی‌های هاشمی‌ها از کیسه خلیفه که همانا بیت‌المال است، بهره‌مند شده‌اند چنان برآشفتند که گویی احمدی‌نژاد کفر گفته است. آیه و حدیث و روایت بود که در مذمت ریختن آبروی مردم نقل می‌شد.
نمی‌دانم چگونه کسانی که استوانه نظام و ستون خیمه انقلاب و منزه از هر اشتباهی محسوب می‌شدند و حجت اسلام و آیت خدا و حضرت نام گرفته بودند یکباره تا حد مردم تنزل پیدا کردند و چه دلسوزی‌ها که برای مظلومیتشان نشد. (البته مظلومیت! این خاندان سابقه طولانی دارد آنجا که عفت مرعشی چند سال پیش در دفاع از دخترش فائزه هاشمی که برخی عملکردهایش مورد انتقاد قرار گرفته بود در مقایسه‌ای شگفت‌آور مدعی شد دخترش از فاطمه زهرا هم مظلوم‌تر است، چون حضرت فاطمه وقتی پدرش را از دست داد مورد ظلم قرار گرفت ولی دختر او در زمان حیات پدرش مظلوم واقع شده!!! با این شاهد روشن و بلیغ به جای نگرانی از ادعای امام زمان بودن احمدی نژاد باید نگران ادعای نه معصومیت، که اولوهیت از طرف این خاندان بود.)
اما آن‌ها از ابتدا هم از مردم نبودند. انقلاب که اساس و بنیان آن نمی‌توانست چیزی جز سعادت و شکوفایی به بار آورد به دست اینان افتاد و حضورشان جنگ را 8 سال به ما تحمیل کرد و بعد هم که قرار شد " مردم زیر چرخ‌دنده‌های اقتصاد له شوند" تا کشور ساخته شود(البته آن وقت‌ها هاشمی و خاندانش مردم نبودند و بنابراین لازم نبود زیر چرخ‌دنده‌های اقتصاد له شوند و محسن و یاسر و مهدی می‌توانستند کماکان سد لتیان را قرق کنند وبا دوستان برای موج سواری‌ای که ساعتی 1 میلیون تومان خرج داشت به آنجا بروند و فاطمه و فائزه هم می توانستند برای اسب‌های اسطبل‌هایشان روزی 100 هزار تومان هندوانه بخرند)و چنان شد که انقلابی که قرار بود آب و برق را رایگان در اختیار مردم قرار دهد از تامین نان شب شان هم عاجز شد.
من نمی‌دانم چه شد هاشمی ناگهان برای عده‌ای که هیچ سنخیتی با او ندارند اینقدر عزیز شد. اما می‌توانم این فرضیه را مطرح کنم آن‌ها دو گروهند:
1-آن‌ها که هاشمی در حق شان دست و دلبازی به خرج داده است.
2-آن‌ها که به ماهیت اصلی اعتقادات و نگرش او که زمانی در پس ماسک یاور امام و انقلاب بودنش مخفی بود، پی بردند و دریافتند که او هم خودی است.
و به پشتوانه همین دو گروه است که حضرت آیت الله بعد از این‌که قلبش از گستاخی احمدی نژاد جریحه‌دار می‌شود خطاب به رهبر تهدید می‌کند که برای رفع فتنه ‌های خطرناک و خاموش کردن آتشی که هم‌اکنون دودش در فضا قابل مشاهده است اقدام نماید و مانع شعله‌ورتر شدن این آتش در جریان انتخابات و پس از آن شود و همسرش با طرح معادله اگر x آنگاه y مدعی می شود اگر تقلب نشود میر حسین رای می‌آورد و چون می‌داند او رای نمی‌آورد مثل همسرش به تهدید متوسل می‌شود و مردم را درصورت عدم پیروزی موسوی به ریختن در خیابانها دعوت می‌کند.
این روزها شما هم دودی را که هاشمی قولش را داده بود در فضا مشاهده می‌کنید. او کسی است که اگر منافعش در خطر باشد حاضر است هر آتشی به پا کند و اصلا مهم نیست دودش به چشم مردم بدبختی که گناهشان جز انتخاب "مردی از جنس خودشان" چیز دیگری نیست، برود.این گناه خودشان است که دیگر هاشمی را یار امام نمی‌دانند و ریشه بدبختی و فلاکت خود را در ثروت‌اندوزی استوانه نظام و خاندانش جستجو می‌کنند. این گناه خودشان است که جزو آن دو گروه طرفدار هاشمی نیستند. این گناه خودشان است که در جمع اکثریت 25 میلیونی قرار گرفته‌اند ونه در جمع آن اقلیت از ما بهتران.
عقیده من این است که گروه سومی هم هستند که با ساده‌دلی فریب شانتاژ و فرافکنی دار و دسته هاشمی را که در حال حاضر پشت موسوی پنهان اند، خورده‌اند. کسانی که نادانسته نفرات این اقلیت را به 13 میلیون افزایش داده‌اند و باز نادانسته سیاهی لشکر آنها در خیابان‌ها شده‌اند. ای کاش می‌توانستم به ‌آنها بگویم که ما 25 میلیون نفر شما را هم از جنس خود می‌دانیم. می‌دانیم که نه به شما چیزی داده‌اند ونه در فکر براندازی هستید حتی اگر منتقد باشید (که ماهم هستیم)، می دانیم که از ستمی که در این 30 سال با نام انقلاب بر شما روا داشته‌اند به تنگ آمده‌اید وخواهان تغییر هستید(که ما هم هستیم) اما آیا برای مبارزه با ستم باید در جبهه ستمگری که آن ستم را روا داشته قرار گرفت؟
اشتباه نکنیم.





۱۳۸۸ خرداد ۲۳, شنبه

غضنفر


88/3/23

روزهای اول تبلیغات نامزد‌های ریاست جمهوری، روزی در میدان انقلاب تعدادی از سبزها که مثل همیشه کم اما پر هیاهو بودند مردم را دور و بر خود جمع کرده بودند وسعی در جلب آن‌ها داشتند. به حلقه آن‌ها پیوستم وبه دخترک کم سن و سالی که مشغول پخش پوستر و عکس و توجیه مردم بود گفتم من یک سوال دارم که اگر جواب بدهی به موسوی رای می‌دهم : چرا موسوی که در سخنرانی دیشب در مقابل دوربین از "مستضعفان" و لزوم حمایت ا زآن‌ها دم می‌زد زیر پوستر‌های خود به حمایت کارگزاران که همه به عنوان ثروت ‌اندوزان مملکت  از آن‌ها یاد می‌کنند، بالیده است. دخترک کمی هاج و واج نگاهم کرد و بعد گفت: "من این چیزها را نمی‌دانم چند لحظه صبر کن" و رفت که به قول معروف بزرگ‌ترش را بیاورد و آورد. از او پرسیدم ؛ ابتدا سعی کرد در مقابل دیگران وانمود کند که کارگزاران حامی موسوی نیست. وقتی اورا به پوستر هایی که در دست داشتند و روزنامه‌های خودشان ارجاع دادم از جواب دادن باز ماند و بحث میان مردمی که فقط شنونده بودند در گرفت و آنجا بود که فهمیدم آراء خاموش کیانند: آن ها که از ترس انگ "عامی"بودن، "صدقه بگیر" محسوب شدن، "بی سواد" خطاب شدن و...جرات نداشتند باورشان را بر زبان بیاورند. اما حالا کمی جسارت یافته بودند ومن دیدم  اینان که در سکوت می‌روند و می‌آیند چه قدر زیادند و چه قدر حرف برای گفتن دارند. 

آن روز گذشت ومن می‌دیدم که کارگزاران باز هم از موسوی حمایت می‌کند اما...

اما کرباسچی، که اغراق نیست اگر سمبل کارگزارن بخوانمش، در بنر‌ها وپوستر‌ها دوشادوش کروبی دیده می‌شد. اولین چیزی که به ذهنم می‌رسید این بود که او از اردوگاه کارگزاران به جمع "کروبیان" پیوسته تا  شیخ تشنه ریاست اصلاحات را که می‌تواند آراء تعدادی را به واسطه روحانی بودنش جذب کند در زمان مقتضی به نفع موسوی از ادامه کار باز دارد وبارها گفتم که اورا فرستاده‌اند تا غضنفر را نگه دارد که به خودی‌ها گل نزند. اما غضنفر دست آخر کار خودش را کرد و به تیم خودی گل زد. 

حالا کرباسچی باید چه کار کند؟ ساده است. او به رسوایی، خیانت و دروغگویی عادت دارد. به همه آنچه که تا کنون گفته پشت پا می‌زند وبه  دانشگاه امیر کبیر می‌رود و به سادگی برگه رای خود را که نام مو سوی روی آن به چشم می‌خورد در مقابل دانشجویان به صندوق رای می‌اندازد.

این هم از حامیان راستگوی موسوی!


بوی شکست


88/3/23
بالا رفتن آرای دکتر احمدی نژاد در بسیاری از شهرهای کشور ستادهای رقبای وی را به فکر دستیازی به راه های مختلفی برای برنده نشدن احمدی نژاد انداخته است.

به گزارش جهان، ساعاتی پیش در شهر قم سرنشینان یک دستگاه خودروی پژو که با چراغ گردون و امکاناتی چون بیسیم و ... به برخی از شعب که احمدی نژاد ارای بیشتری را در آن داشت مراجعه کرده و خود را بازرس وزارت کشور معرفی می نمودند. این افراد با حضور در شعبی با مشخصات فوق اعلام می کردند که در این شعبه ها تخلفی رخ داده و اقدام به احضار رئیس شعبه و ناظران و هیات های اجرایی مستقر در آن می کنند.

اما با مشکوک شدن عوامل حاضر در شعبه و در خواست اوراق شناسایی از این افراد، آنها با امتناع از این اقدام ، از شعبه فوق متواری می شوند که پس از تلاش بسیار، سرنشینان این خودرو دستگیر و در بازجویی ها مشخص می شود که از اعضای ستاد انتخاباتی یکی از نامزدهای اصلاح طلب و فرزند موسوی تبریزی از مسئولان سابق کشوری هستند و به طور غیر قانونی از این وسایل استفاده می کرده اند.

گفتنی است که به دلیل وابستگی این فرد به دفتر یکی از مراجع عظام قم، پس از بازداشت پسر موسوی تبریزی با دفتر این مرجع عالی قدر تماس گرفته شده و ما وقع به اطلاع وی می رسد که از سوی این مرجع اظهار داشته می شود که در صورت احراز تخلف و ارتکاب جرم، بدون هیچ داشتی با افراد دستگیر شده برخورد قضایی صورت گیرد.

۱۳۸۸ خرداد ۲۲, جمعه

از انقلاب تا آزادی

88/3/22 



برای آزادی باید انقلاب کرد، واین کاری بود که پرچمی‌ها در روز چهارشنبه 20 خرداد 88 در مقابله با تزویرو دروغ انجام دادند. ببینید(عکس‌ها توسط نگارنده وبا دوربین دی 40 نیکون گرفته شده است): 

 تصویر1 - تصویر2 - تصویر3 - تصویر4 - تصویر5 

۱۳۸۸ خرداد ۲۰, چهارشنبه

یاران


گزارش تصویری از ورزشگاه آزادی و مصلا
88/3/20
دکتر احمدی نژاد روز سه شنبه 12 خرداد در ورشگاه آزادی با بانوان دیدار داشت. هرچند که در زمینه حقوق خانم‌ها کمی از رییس جمهور عزیز گله مندم اما این باعث نمی‌شود خوبی‌های فراوانش را ندیده بگیرم. این پیام را از اینجا به او می‌دهم که هرچند همه مردان دیگر   شعار داده و می‌دهند که زنان را گرامی می‌دارند و چنین نکرده و نمی کنند، از انسان عدالت‌محوری چون شما انتظار می‌رود حقوق همیشه پایمال شده زنان را اعاده کنید.
عکس‌هایی که از این دیدار و همچنین همایش با شکوه دوشنبه 18 خرداد در مصلی به نمایش می‌گذارم با موبایل (k770) گرفتم چون امکان داخل بردن دوربین وجود نداشت، بنابراین کیفیت آن‌ها چندان خوب نیست.
تصاویر ورزشگاه: تصویر1 - تصویر2 - تصویر3 - تصویر4 - تصویر5 

۱۳۸۸ خرداد ۱۶, شنبه

انگلیس: غلط زیادی کردیم


برای دوست و همکلاسی عزیز، محمدرضا سلمانی
بعد از مناظره پیروزمندانه رییس جمهور محبوبمان با میرحسین موسوی که آرا 63 درصدی دکتر احمدی‌نژاد را 8 درصد دیگر بالا برد، یکی از بحث‌هایی که دستمایه دروغ‌ پردازی‌های حامیان موسوی قرار گرفت، نامه عذرخواهی بریتانیای کبیر! به ایران است.
ابتدا به طور کلی منکر وجود چنین نامه‌ای شدند و گفتند اگر چنین نامه‌ای وجود دارد آن را منتشر کنید( این نکته قابل ذکر است که چون این گروه در دوران 8 وبلکه 16 ساله خود هرگز چنین متونی را به چشم ندیده بودند بلکه دائما درخواست‌نامه‌های عاجزانه به سفارت خانه‌های غربی گسیل می داشتند، باور این قضیه برایشان غیرممکن بود. یکی از این درخواست‌نامه‌ها  نامه صادق خرازی ، معاون وزیر امور خارجه وقت است به سفارت سوییس برای انتقال این درخواست که آمریکا نام ما را از فهرست کشورهای محور شرارت حذف کند ما در عوض همه فعالیت‌های هسته‌ای و حتی رشته‌های دانشگاهی آن را تعطیل می‌کنیم، دست از حمایت حزب الله وفلسطین بر‌می‌داریم و... )
نامه منتشر شد.
ایراد وارد کردند که این نامه از طرف بلر نبوده! خانمها و آقایان سیاستدان ونخبه! پس وزارت امورخارجه را برای چه ایجاد کرده‌اند؟ عرصه روابط دیپلماتیک جای ارتباطات شخصی نیست. ما به سفارت انگلستان اخطار دادیم و آن سفارت که مسلما باید بدانید در رأسش وزیر منتخب نخست وزیر، یعنی بلر قرار دارد، پاسخ داد.
دوباره گفتند در متن نامه واژه عذرخواهی به چشم نمی‌‌خورد. باز یا خود را به آن راه زده‌اید ویا واقعا از عالم سیاست چیزی نمی‌دانید که در هر دو حالت جای بسی تأسف است. به این قسمت از نامه توجه کنید:
سفارت انگلستان خاطرنشان مي‌كند كه توضيحاتي درباره اين واقعه بين نمايندگان وزارتخانه هاي امور خارجه ايران و انگليس در لندن و تهران ارائه شد و در طي مذاكراتي كه با وزير امور خارجه آقاي منوچهر متكي انجام شد تصريح مي‌كند كه افراد درگير در اين واقعه در حال عملياتي با در خواست دولت عراق تحت قطعنامه 1546 شوراي امنيت سازمان ملل متحد بوده‌اند كه توسط قطعنامه 1723 تمديد شده بود و قطعا قصد هيچ‌گونه تجاوز خصومت‌ آميزي به جمهوري اسلامي ايران نبوده است(There was no hostile intent directed towards the Islamic Republic of Iran).
 
ترجمه این جمله به زبان محاوره‌ای- که گویا شما به آن خیلی علاقه‌مند هستید- این است: قصد جسارت نداشتیم.
در قسمت بعدی آمده: 
سفارت انگلیس تضمین می‌کند نکاتی که درنامه 642/100 لحاظ شده است به اطلاع مراجع ذیربط رسیده است و مسوولین برای جلوگیری از تکرار چنین وقایعی اتفاق نظر دارند( and that its authorities agree on the importance of avoiding a repetition of such incidents)
یعنی: دیگر تکرار نمی‌شود، غلط کردیم.
این هم تصویر نامه انگلیس:

پینوکیو


انسان همیشه در پی یافتن راهی برای تشخیص دروغ و دروغگو بوده است؛ از راه های روانشناختی گرفته تا اختراع دستگاه‌ها و... اما این کوشش تقریبا نافرجام بوده است. همیشه دروغگویان بسیار ماهری وجود داشته‌اند که از دام شناسایی شدن گریخته‌اند. هرچند که اگر باذکاوت باشی حتما آنها را خواهی شناخت. 

این روزها رسانه‌های طرفدار میر حسین موسوی ازهمین دست دروغگویان ماهر هستند که برای دروغ‌هایشان سند و مدرک هم جعل می‌کنند تا در"صداقت" و حقانیتشان شک نکنی.

ردیف کردن اسامی خیالی دانشجویان محروم از تحصیل، ارایه آراء بی پایه و اساس درباره محبوبیت نامزد مذکور، اعلام حمایت‌های غیرواقعی از طرف افراد سرشناس (که تکذیب این افراد را به دنبال داشته) و... از این دست هستند. 

به قول دوستی اگرحامیان میرحسین پینوکیو بودند دنیا را دماغ فرا می‌گرفت!

در اینجا (برای دانلود pdf روی واژه اینجا کلیک کنید) یکی از این دروغ‌های ماهرانه را که اتفاقا با سند در روزنامه اندیشه نو ارایه شده در اختیار شما قرار می‌دهم.( توضیح این که در اندیشه نو برای دفاع از سید محمد خاتمی  که در سفر آبان 78 خود به فرانسه متحمل تحقیرهای فراوانی از طرف میزبان خود شده بود، عکس‌های سفر فروردین 84 -که ایران به واسطه پر رنگ شدن نقش اصولگرایان می‌رفت که کم کم اعتبار از دست رفته را به دست آورد- را منتشر کرد. با دیدن این pdf خودتان نکته را درمی‌یابید.)


مفسد اقتصادی، درخور رحم وشفقت یا برخورد قاطعانه و شدت؟


نامه حضرت علی(ع) به فرمانداراهواز

به حضرت علی (ع) خبر می‌دهند "ابن هرمه" مامور حکومتی ناظر بر بازار اهواز، مرتکب خیانتی شده است و امام (ع) پس از اطلاع، به فرماندار خود در اهواز چنین می‌نویسند:
"هنگامی که نامه مرا خواندی، ابن هرمه را از نظارت بر بازار بر کنار دار و او را به مردم معرفی کن ، به زندانش افکن و آبرویش را بریز و به همه بخش‌های تابع اهواز بنویس که من اینگونه عقوبتی برای او معین کرده‌ام.
مبادا در مجازات او غفلت یا کوتاهی کنی که نزد خدا خوار می‌شوی و من به زشت‌ترین صورت ممکن تو را از کار بر کنار می‌کنم و خدا آن روز را نیاورد.
و چون روز جمعه رسید او را از زندان درآور و سی و پنج تازیانه به او بزن و در بازارش بگردان و هر کس گواهی آورد ابن هرمه از او چیزی ستانده او را با گواه قسم ده و مبلغ را از مال ابن هرمه بردار و به صاحب آن بپرداز و دوباره او را خوار و سرافکنده و بی آبرو به زندان بازگردان و پاهایش را در بند بگذار و تنها برای نماز باز کن. فقط اگر کسی برایش خوراک یا نوشیدنی یا پوشاک یا زیرانداز آورد به او برسان. و مگذار ملاقاتی داشته باشد تا مبادا پاسخگویی به محاکمه را به او یاد دهند و به آزاد شدن از زندان امیدوارش سازند. و اگر دانستی که کسی عذری به او آموخته است که به مسلمانی زیانی می‌رساند او را نیز تازیانه بزن و زندانی کن تا توبه کند.
شبها زندانیان را به فضای باز بیاور تا تفریح کنند جز ابن هرمه، مگر بترسی که بمیرد در این صورت او را نیز با دیگران به حیاط بیاور. و اگر دیدی هنوز طاقت تازیانه خوردن دارد پس از سی روز سی و پنج تازیانه دیگر به جز سی و پنج تازیانه نخستین به او بزن.
و برای من بنویس که درباره بازار (ونظارت بر آن) چه کردی و پس از این خائن چه کسی را برای نظارت برگزیدی. در ضمن حقوق ابن هرمه خائن را نیز قطع کن."

صراحت و قطعیت کلام مولا در حدی است که اطمینان دارم حجت را بر همه به غیر از "صم بکم عمی فهم لا یعقلون" تمام می کند، ضمن این‌که همه ما در روز‌های اخیر دیده وشنیده‌ایم که چه کسانی در راستای این شیوه عمل کرده وچه کسانی به آن تاخته‌اند بنابراین نیازی به توضیح نمی‌بینم.



۱۳۸۸ خرداد ۱۵, جمعه

تب انتخابات


این هم گزارش تصویری  دیگری از تب انتخاباتی در پارک‌وی، بامداد 15 خرداد 88:

تصویر1 - تصویر2 - تصویر3 - تصویر4 - تصویر5 - تصویر 6 - تصویر7



۱۳۸۸ خرداد ۱۴, پنجشنبه

امتداد مهر


دیروز روز پایانی این ترم بود، بنابراین کلاس‌های تحلیل پیام هم به پایان رسید هرچند که تلمذ در محضر دکتر گیویان هرگز!
به همین دلیل از این پس برای ارایه موضوعات مختلف در وبلاگم محدودیتی نمی‌بینم... 
این شما و این هم عکس‌های هنرمندانه من از همایش طرفداران دکتر احمدی‌نژاد در میدان تجریش:
 
تصویر1 - تصویر2 - تصویر3 - تصویر4 - تصویر 5 - تصویر6 - تصویر7 - تصویر8 - تصویر9 - تصویر10 -  تصویر11 - تصویر12 - تصویر13 - تصویر14 - تصویر15- - تصویر16 - تصویر17 - تصویر18 - تصویر19 - تصویر20                                                                                  

۱۳۸۸ خرداد ۱۱, دوشنبه

سیادت


بر خلاف بعضی از دوستان اصلا دوست ندارم در گیر‌و‌دار انتخابات وبلاگم را به محلی برای جنگ و جدل سیاسی و تبلیغ و تخریب بدل کنم. بنابراین تصور نکنید مطلبی که می‌ نویسم جنبه سیاسی دارد؛ هرگز! این مطلب را فقط و فقط به دلیل عرق مذهبی‌ام که جریحه‌‌دار شده،می‌نویسم. 

این‌روز‌ها همه ما درباره جوک خاتمی
( برای دانلود فیلم روی لینک کلیک راست کرده save target adress را انتخاب نمایید) بسیار شنیده‌ایم. جوکی که پس از لو رفتن فیلم آن- و ناکامی در مخدوش جلوه دادنش- سعی شد بر جنبه توهین به قومیت در آن( که آن هم در جای خود بسیار سخیف و به دور از شعور است) تاکید شود تا توهین شرم‌آوری که به ساحت حضرت فاطمه(س)- کسی که در حدیث قدسی درباره‌اش آمده:" جهان را به خاطر محمد(ص) و محمد را به خاطرعلی(ع) و علی را به خاطر فاطمه(س) آفریدم") و خاندان بزرگوارش روا داشته شده بود، تحت‌الشعاع قرار بگیرد.
در این فیلم سید محمد خاتمی با وقاحت این خاندان بزرگوار را دستمایه لودگی خود قرار می‌دهد، با حالتی تمسخر‌آمیز و زننده بر سینه خود می‌کوبد و جملاتی را از قول حضرت خدیجه(س) بر زبان می‌آورد و... و انصاری و اعوان و انصارش غش و ریسه می‌روند!
پرسشی که برای بسیاری از مردم مطرح می‌شود این است که آیا می‌توان از سیادت دم زد و در عین حال سرچشمه آن را به سخره گرفت؟
خاتمی رهبر اصلاحات در سال 76 ومیر‌حسین موسوی کاندیدای اخیر اصلاحات با انگشت گذاردن بر سیادت خود سعی در جلب شیفتگان خاندان نبوت- کسانی که  مردم به واسطه محبت و احترام خالصانه‌شان به این خاندان تمام منتصبان ایشان را گرامی می‌دارند- داشته و دارند.
راستی عمامه سیاه و پرچم و مچ‌بند سبز چه‌قدر اینان را به خاندان نبوت شبیه کرده است؟ 
احترام مردم به سادات به این دلیل است که آنان راـ هرچند با فاصله‌ای بعید- به خاندان پیامبر نزدیک و در نتیجه در مرام و مسلک شبیه می‌دانند؛ و اگر شباهتی وجود نداشته باشد آیا این سیادت ارزشی دارد؟ آیا از حیث پیوند خانوادگی و خونی از پسر نوح به نوح، پیامبر خدا، کسی نزدیک‌تر وجود دارد؟ و آیا پس از آن‌که نوح از خداوند درخواست کرد: " بار پروردگارا فرزند من از اهل بیت من است و وعده تو( که نجات اهل بیت من بود) حتمی است و تو قادرترین حکمفرمایانی" (ایه 45 سوره هود)، مورد عتاب خداوند قرار نگرفت که :" ای نوح فرزند تو هرگز با تو اهلیت ندارد زیرا اورا عمل بسیار ناشایست است پس تو از من تقاضای امری که هیچ از حال آن آگاه نیستی مکن من تو را پند می‌دهم که از مردم جاهل مباش"(آیه 46 سوره هود). 
آیا جعفر کذاب پسر امام معصوم نبود؟ 
پس ساده‌اندیش نباشیم و خیال نکنیم اینان که ادعای تقدس دارند مقدس‌اند، که خود بر تقدس ساختگی‌اشان می‌خندند. 
سلمان فارسی را پیامبر از اهل بیت خود خواند. اهل بیت و فرزند پیامبر و فاطمه و علی کسی است که در عمل به ایشان شبیه‌تر است. 
و یادمان باشد که خداوند می‌فرماید: " دل‌های ایشان بیمار است و خدا بر بیماری آن‌ها بیافزاید و برای ایشان عذابی دردناک است به سبب آن‌که پیوسته دروغ می‌گفتند/ و چون آنان را گویند در زمین فساد نکنید گویند ما مصلحان هستیم/ آگاه باشید آنان خود مفسدند ولی نمی‌دانند"( آیات 10 تا 12 سوره بقره)