88/3/23
روزهای اول تبلیغات نامزدهای ریاست جمهوری، روزی در میدان انقلاب تعدادی از سبزها که مثل همیشه کم اما پر هیاهو بودند مردم را دور و بر خود جمع کرده بودند وسعی در جلب آنها داشتند. به حلقه آنها پیوستم وبه دخترک کم سن و سالی که مشغول پخش پوستر و عکس و توجیه مردم بود گفتم من یک سوال دارم که اگر جواب بدهی به موسوی رای میدهم : چرا موسوی که در سخنرانی دیشب در مقابل دوربین از "مستضعفان" و لزوم حمایت ا زآنها دم میزد زیر پوسترهای خود به حمایت کارگزاران که همه به عنوان ثروت اندوزان مملکت از آنها یاد میکنند، بالیده است. دخترک کمی هاج و واج نگاهم کرد و بعد گفت: "من این چیزها را نمیدانم چند لحظه صبر کن" و رفت که به قول معروف بزرگترش را بیاورد و آورد. از او پرسیدم ؛ ابتدا سعی کرد در مقابل دیگران وانمود کند که کارگزاران حامی موسوی نیست. وقتی اورا به پوستر هایی که در دست داشتند و روزنامههای خودشان ارجاع دادم از جواب دادن باز ماند و بحث میان مردمی که فقط شنونده بودند در گرفت و آنجا بود که فهمیدم آراء خاموش کیانند: آن ها که از ترس انگ "عامی"بودن، "صدقه بگیر" محسوب شدن، "بی سواد" خطاب شدن و...جرات نداشتند باورشان را بر زبان بیاورند. اما حالا کمی جسارت یافته بودند ومن دیدم اینان که در سکوت میروند و میآیند چه قدر زیادند و چه قدر حرف برای گفتن دارند.
آن روز گذشت ومن میدیدم که کارگزاران باز هم از موسوی حمایت میکند اما...
اما کرباسچی، که اغراق نیست اگر سمبل کارگزارن بخوانمش، در بنرها وپوسترها دوشادوش کروبی دیده میشد. اولین چیزی که به ذهنم میرسید این بود که او از اردوگاه کارگزاران به جمع "کروبیان" پیوسته تا شیخ تشنه ریاست اصلاحات را که میتواند آراء تعدادی را به واسطه روحانی بودنش جذب کند در زمان مقتضی به نفع موسوی از ادامه کار باز دارد وبارها گفتم که اورا فرستادهاند تا غضنفر را نگه دارد که به خودیها گل نزند. اما غضنفر دست آخر کار خودش را کرد و به تیم خودی گل زد.
حالا کرباسچی باید چه کار کند؟ ساده است. او به رسوایی، خیانت و دروغگویی عادت دارد. به همه آنچه که تا کنون گفته پشت پا میزند وبه دانشگاه امیر کبیر میرود و به سادگی برگه رای خود را که نام مو سوی روی آن به چشم میخورد در مقابل دانشجویان به صندوق رای میاندازد.
این هم از حامیان راستگوی موسوی!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر