۱۳۸۸ خرداد ۲۵, دوشنبه

تهدید هاشمی و همسرش عملی شد



88/3/25

بعد از اینکه احمدی‌نژاد در پی اقدامی جسورانه نام هاشمی را که تاکنون استوانه نظام ودر نتیجه از هر خطایی مبرا و از هر نقدی مصون بود، به عنوان ویژه خوار و مفسد اقتصادی بر زبان جاری کرد آنان که همیشه از دست و دلبازی‌های هاشمی‌ها از کیسه خلیفه که همانا بیت‌المال است، بهره‌مند شده‌اند چنان برآشفتند که گویی احمدی‌نژاد کفر گفته است. آیه و حدیث و روایت بود که در مذمت ریختن آبروی مردم نقل می‌شد.
نمی‌دانم چگونه کسانی که استوانه نظام و ستون خیمه انقلاب و منزه از هر اشتباهی محسوب می‌شدند و حجت اسلام و آیت خدا و حضرت نام گرفته بودند یکباره تا حد مردم تنزل پیدا کردند و چه دلسوزی‌ها که برای مظلومیتشان نشد. (البته مظلومیت! این خاندان سابقه طولانی دارد آنجا که عفت مرعشی چند سال پیش در دفاع از دخترش فائزه هاشمی که برخی عملکردهایش مورد انتقاد قرار گرفته بود در مقایسه‌ای شگفت‌آور مدعی شد دخترش از فاطمه زهرا هم مظلوم‌تر است، چون حضرت فاطمه وقتی پدرش را از دست داد مورد ظلم قرار گرفت ولی دختر او در زمان حیات پدرش مظلوم واقع شده!!! با این شاهد روشن و بلیغ به جای نگرانی از ادعای امام زمان بودن احمدی نژاد باید نگران ادعای نه معصومیت، که اولوهیت از طرف این خاندان بود.)
اما آن‌ها از ابتدا هم از مردم نبودند. انقلاب که اساس و بنیان آن نمی‌توانست چیزی جز سعادت و شکوفایی به بار آورد به دست اینان افتاد و حضورشان جنگ را 8 سال به ما تحمیل کرد و بعد هم که قرار شد " مردم زیر چرخ‌دنده‌های اقتصاد له شوند" تا کشور ساخته شود(البته آن وقت‌ها هاشمی و خاندانش مردم نبودند و بنابراین لازم نبود زیر چرخ‌دنده‌های اقتصاد له شوند و محسن و یاسر و مهدی می‌توانستند کماکان سد لتیان را قرق کنند وبا دوستان برای موج سواری‌ای که ساعتی 1 میلیون تومان خرج داشت به آنجا بروند و فاطمه و فائزه هم می توانستند برای اسب‌های اسطبل‌هایشان روزی 100 هزار تومان هندوانه بخرند)و چنان شد که انقلابی که قرار بود آب و برق را رایگان در اختیار مردم قرار دهد از تامین نان شب شان هم عاجز شد.
من نمی‌دانم چه شد هاشمی ناگهان برای عده‌ای که هیچ سنخیتی با او ندارند اینقدر عزیز شد. اما می‌توانم این فرضیه را مطرح کنم آن‌ها دو گروهند:
1-آن‌ها که هاشمی در حق شان دست و دلبازی به خرج داده است.
2-آن‌ها که به ماهیت اصلی اعتقادات و نگرش او که زمانی در پس ماسک یاور امام و انقلاب بودنش مخفی بود، پی بردند و دریافتند که او هم خودی است.
و به پشتوانه همین دو گروه است که حضرت آیت الله بعد از این‌که قلبش از گستاخی احمدی نژاد جریحه‌دار می‌شود خطاب به رهبر تهدید می‌کند که برای رفع فتنه ‌های خطرناک و خاموش کردن آتشی که هم‌اکنون دودش در فضا قابل مشاهده است اقدام نماید و مانع شعله‌ورتر شدن این آتش در جریان انتخابات و پس از آن شود و همسرش با طرح معادله اگر x آنگاه y مدعی می شود اگر تقلب نشود میر حسین رای می‌آورد و چون می‌داند او رای نمی‌آورد مثل همسرش به تهدید متوسل می‌شود و مردم را درصورت عدم پیروزی موسوی به ریختن در خیابانها دعوت می‌کند.
این روزها شما هم دودی را که هاشمی قولش را داده بود در فضا مشاهده می‌کنید. او کسی است که اگر منافعش در خطر باشد حاضر است هر آتشی به پا کند و اصلا مهم نیست دودش به چشم مردم بدبختی که گناهشان جز انتخاب "مردی از جنس خودشان" چیز دیگری نیست، برود.این گناه خودشان است که دیگر هاشمی را یار امام نمی‌دانند و ریشه بدبختی و فلاکت خود را در ثروت‌اندوزی استوانه نظام و خاندانش جستجو می‌کنند. این گناه خودشان است که جزو آن دو گروه طرفدار هاشمی نیستند. این گناه خودشان است که در جمع اکثریت 25 میلیونی قرار گرفته‌اند ونه در جمع آن اقلیت از ما بهتران.
عقیده من این است که گروه سومی هم هستند که با ساده‌دلی فریب شانتاژ و فرافکنی دار و دسته هاشمی را که در حال حاضر پشت موسوی پنهان اند، خورده‌اند. کسانی که نادانسته نفرات این اقلیت را به 13 میلیون افزایش داده‌اند و باز نادانسته سیاهی لشکر آنها در خیابان‌ها شده‌اند. ای کاش می‌توانستم به ‌آنها بگویم که ما 25 میلیون نفر شما را هم از جنس خود می‌دانیم. می‌دانیم که نه به شما چیزی داده‌اند ونه در فکر براندازی هستید حتی اگر منتقد باشید (که ماهم هستیم)، می دانیم که از ستمی که در این 30 سال با نام انقلاب بر شما روا داشته‌اند به تنگ آمده‌اید وخواهان تغییر هستید(که ما هم هستیم) اما آیا برای مبارزه با ستم باید در جبهه ستمگری که آن ستم را روا داشته قرار گرفت؟
اشتباه نکنیم.





هیچ نظری موجود نیست: