۱۳۸۸ مرداد ۳۱, شنبه

رمضانیه

88/5/30

من خاموش به:

بار خدایا
بر محمد و آل محمد درود فرست و هرگاه در هر شب از شب‌های این ماه ما (رمضان)، برای تو بندگانی باشند که عفو و بخشایشت آ‌ن‌ها را آزاد می‌نماید یا گذشتت ایشان را می‌بخشاید، پس ما بندگان را از آن بندگان بگردان...
                                                        صحیفه‌ی سجادیه




۱۳۸۸ مرداد ۲۵, یکشنبه

برای اولین بار در تاریخ ایران

 88/5/25

 احمدی نژاد عزیز یک بار دیگر با رفتاری غیر قابل پیش‌بینی همه را مبهوت کرد: حداقل 3وزیر زن در دولت  دهم.

نمی‌خواهم لذت و شیرینی این موفقیت بزرگ - حتی بزرگ‌تر از پیروزی 22خرداد- را با بررسی و تحلیل رفتارهای انتخاباتی نامزدهای دیگر تلخ کنم. استفاده‌های ابزاری از زنان در جایگاه‌های مختلف مثل قربانی، بانوی اول (یعنی بالا ترین جایگاهی که یک زن می‌تواند به آن دست یابد در کنار شوهر و به واسطه اوست) و... در این دوره‌ی پر فراز و نشیب اما بسیار تعیین کننده از تاریخ ایران بر زخم‌های تاریخی وارد بر پیکر زنانگی افزود.

در این میان احمدی نژاد بی‌توجه به فریب‌ها و ریاکاری‌های متداول در چنین موقعیت‌هایی- که هر سیاست‌مداری آن را نه تنها مجاز که ضروری می‌داند- فقط با اتکا به خداوند مثل همیشه رفتار خداپسندانه را در پیش گرفت و برای رسیدن به هدفش که برخلاف بقیه نامزدها، خدمت بود نه قدرت، هیچ کس و هیچ چیز را وسیله قرار نداد. 

اما هم اکنون، بعد از انتخابات، بعد از تنفیذ و بعد از تحلیف، یگانه ساختارشکن ایران پس از انقلاب، که هر دم دوست و دشمن، ایرانی و غیر ایرانی، زن ومرد را با رفتاری غیر منتظره و در عین حال حساب شده مبهوت می‌کند، عدالت محوری خود را – همچنان که در برخورد با مظلومان فلسطین و مظلومان و محرومان ایران زمین که  حقوق‌شان برای پر شدن حساب‌های هاشمی‌ها و خاتمی‌ها و...  لگدمال شد و حالا دیگر بدبخت‌بیچاره، عامی، بی‌سواد، جنوب‌شهری ودهاتی محسوب می‌شوند بارها نشان داده بود- اینبار نسبت به زنان، این مظلومان همیشه‌ی تاریخ، به نمایش گذاشت.

می‌دانم این رفتار مثل همیشه به مذاق عده‌ای زیاده‌خواه دروغگو و فریبکار خوش نخواهد آمد هرچند از جنس زنان باشند. از یک طرف کسانی که زن و حقوقش را وسیله‌ی پیشبرد اهداف سیاسی‌اشان قرار داده‌اند و در عمل بر خلاف ادعا پشیزی برای زنان ارزش قائل نیستند؛ و از طرف دیگر متحجران و به ظاهر دین مدارانی که هیچ از اسلام و حقیقتش بو نبرده‌اند و فقط نام آن را به دنبال می‌کشند و مایه‌ی بد نامی آنند.

اما آن‌چه باید می‌شد، شد: وزیر زن در دولت  عدالت‌محور احمدی‌نژاد. برای من و امثال من  حتی یک وزیر زن هم پیروزی بزرگی محسوب می‌شود از دو جهت: اول اینکه این رفتار احمدی‌نژاد تابوی حضور زنان در مدیریت‌های کلان را شکست. چیزی که نه تنها در ایران بلکه در بسیاری از کشورهای مدعی در زمینه‌ی حقوق زنان هنوز پذیرفته شده نیست و شاهد این مدعا اعتراض‌های پیاپی دولتمردان کشورهای اروپایی به زاپاترو ، نخست‌وزیر فعلی اسپانیا به دلیل غلبه‌ی تعداد وزیران زن به وزیران مرد در کابینه‌اش، حضور تنها یک وزیر زن در دولت ٱمریکا، مخالفت موفقیت‌آمیز دولتمردان ژاپن با برگزیدن دختر امپراطور به عنوان ولیعهدو... است. دوم اینکه یک‌بار دیگر به انتخاب خودم بالیدم و این‌بار نه به عنوان یک ایرانی آزاده و مسلمان که به عنوان یک زن به شدت مدافع حقوق زنان.  

یکی از دوستان پیشین که بعد از انتخابات به دشمن تبدیل شد!!! نمی‌دانم بر چه مبنایی به این کشف نائل شده بود که احمدی‌نژاد ضد زن است(چیزی که هیچ‌وقت نپذیرفتم حتی وقتی لایحه‌ی ننگین حمایت از خانواده را الهام به دولت تحمیل کرد و در جلسه‌ای در غیاب احمدی‌نژاد به تصویب رساند و راهی مجلس کرد.از‌آن‌جا که احمدی‌نژاد شجاع وامدار هیچکس نیست، کنار گذاشتن الهام از دولت کاملا قابل انتظار است.) جالب اینکه او که خود مرد است به شدت نگاه توهین‌آمیز و متحجرانه‌ای به زن دارد ودر کلاس‌های درس بر سر این مسئله جر و بحث‌های زیادی بین ما درگرفته بود. اما در مدت تبلیغات انتخاباتی سعی می‌کرد این‌گونه القا کند که هم خودش وهم کاندیدای محبوبش موسوی، بسیار به حقوق زنان احترام می‌گذارند و بعد از مدتی فهمیدم یکی از حقوق زن این است که در انظار دست در دست شوهر داشته باشد(عجب حق بزرگی! خوب شد از آن باخبر شدم تا در آینده نگذارم حقم پایمال شود!!!)

احمدی‌نژاد برای دولت نهم هم 6 وزیر زن در نظر گرفته بود که با فشارهای زیاد مخالفان ازبه اصطلاح اصلاح‌طلب گرفته تا به اصطلاح اصولگرا مجبور به انصراف شد و باید به او حق داد چون در دوره‌ی نهم پایگاه مردمی او به محکمی پایگاه فعلی‌اش نبود و در نتیجه نمی‌توانست تمام خواسته‌های خود را عملی کند.

احمدی‌نژاد با این کار دهان شایعه‌سازانی که سعی می‌کنند ذهن بسیاری از مردم و به ویژه زنان را دچار تشویش کنند بست؛ به تازگی تعدادی از دوستان من که آن‌ها نیز مانند هر زن دیگری نگران هویت و حقوق خود هستند، شنیده بودند که یکی از برنامه‌های آموزش و پرورش پایین آوردن سطح علمی کتاب‌های درسی دختران نسبت به پسران است. از آن‌جا که خانواده ‌و بسیاری از دوستان من همگی فرهنگی هستند و در رده‌های مختلف آموزش و پرورش حضور دارند مطمئن شدم که این شایعه‌ای بیش نیست وهیچ تغییری مربوط به جنسیت در برنامه‌ی کار آموزش و پرورش وجود ندارد بلکه تغییرات کلی و در جهت ارتقای سطح آموزش است.حالا با این انتخاب رئیس جمهور، هر انسان عاقلی با یک حساب دو دو تا چهار تا به این نتیجه می‌رسد که تنها رئیس جمهوری که حضور زنان در عرصه‌ی مهم مدیریت‌های کلان و وزارت را برای اولین بار در ایران باب کرد اگر به بالاتر بردن سطح علمی دختران نسبت به پسران نیاندیشد به برابر بودن آن اکتفا خواهد کرد!

آقای دکتر احمدی نژاد، رئیس جمهور محبوب و گرانقدر من! یک‌بار دیگر من و دیگر حامیانت را سرافراز و دلشاد کردی. درود بر تو که بدون وسیله قرار دادن زنان برای تبلیغ، بعد از به دست آوردن جایگاهی که به راستی شایسته‌اش هستی، دری را به سوی آنان گشودی که هیچکس دیگر حاضر نشده بود بگشاید. درود بر تو فرزند خمینی.



۱۳۸۸ مرداد ۲۳, جمعه

خانم رجبی! یا تو یا هیچکس؟

88/5/23
اخیرا فاطمه رجبی افاضات جدیدی نموده‌است که موجب دست دادن حالت تهوع به اینجانب گردید! او نامه‌ای به رئیس جمهور نوشته و در آن احمدی‌نژاد را نسبت به "فاجعه"‌ی عظیم حضور زنان در کابینه انذار داده است.
نکته‌ای که اینجا مطرح می‌شود این است که اولا رجبی اصولا سر پیاز است یا ته پیاز؟ و ثانیا چگونه است که خود او با وجود زن بودن ودر نتیجه (طبق تفکرات پوسیده و احمقانه‌ی خودش) عجز در شرکت در امور مهم و اظهار نظر و تصمیم گیری به خودش اجازه می‌دهد درباره‌ی هر مسئله‌ای در این مملکت اظهار نظر کند و نامه بنگارد و انذار و تبشیر کند. البته پیداست که او دچار توهم متفاوت بودن از بقیه زنها و رسیدن به درجه‌ی متعالی(!!!) مردانگی‌ است. یکی ازهزاران بدبختی ما زنها این است که به محض شنیدن این جمله که" تو با بقیه‌ی زن‌ها فرق داری" یا " تو خودت یه پا مردی" زانو سست کرده و خود را در گروه " مخلوقات برتر"! می‌بینیم و از اینکه در نظر آن‌ها دیگر زن محسوب نمی‌شویم به خود می‌بالیم. و آنوقت است که خود را محق می‌دانیم از حقوق ویژه‌ای که مردان در طول تاریخ برای خود قائل شده‌اند، برخوردار شویم، که یکی از این حقوق البته توهین وتحقیر زنان و پایمال کردن حقوق انسانی آن‌هاست. این‌گونه است که رجبی بدون این‌که احساس کند نوک تیز پیکان توهین‌ها و تحقیرهایش علیه زنان متوجه خود او نیز هست چشم می‌بندد و دهان باز می‌کند.
او در اثبات حقانیت مخالفتش با حضور زنان در عرصه‌های مهم به سخن امام صادق(ع) استناد می‌کند که: "در آخرالزمان زنان بر دولت و سلطنت و هرچيزی كه ميل به آن دارند، [احتمالاً مناصب و مدارك و...] غلبه يافته و مسلط می‌گردند". تا آن‌جا که من می دانم و در منابع مختلف دیده‌ام نشانه‌های ظهور لزوما منفی و کفر‌آمیز نیستند. یکی از نشانه‌های ظهوردر آخرالزمان انقلابی است که ویژگی‌های آن بر ویژگی‌های انقلاب ما منطبق است یا به میدان آمدن بزرگی که توصیفاتش ما را به یاد امام خمینی می‌اندازد؛ پس از نظر رجبی این هردو فاجعه و از مصادیق کفر و باطلند؟
دیگر این‌که چرا هروقت پای حقوق انسانی زنان به میان می‌آید واژه‌ی هضم نشده‌ی"فمنیسم" جلوی چشمانمان ظاهر می‌شود؟ فورا انگ غربزدگی به این و آن می‌زنیم؟ یعنی از نظر احمق‌هایی مثل رجبی زنان ایرانی و مسلمان توانایی درک حقوق مسلم خود را ندارند؟ یعنی حتما یک زن غربی ـ که خود در این نظام مردسالارانه‌ی حاکم بر دنیا گیج شده است و یک روز برای رسیدن به حقوقش اصرار بر شبیه شدن به مردان دارد و روز دیگر جبهه‌ای در مقابل مردان تشکیل می‌دهد که هیچ سازشی را با مردان برنمی‌تابد و ...ـ باید به زن ایرانی بگوید که انسان است نه اجاق گاز، ماشین لباسشویی و ظرفشویی،جارو و در نهایت ظرفی برای تخلیه اسپرم‌؟
رجبی! تو با آن اروپایی و آمریکایی که زن جوانی را برهنه می‌کنند و بر دهنش چسب می‌زنند و تصمیم می‌گیرند بند بیکینی استرینگش چقدر شل باشد تا در عکس زیباتر جلوه کند، هیچ فرقی نداری. می‌دانی چرا؟ چون از نظر آن‌ها زن فکر و اندیشه ندارد وتنها جسمش به درد می‌خورد و اگر بتواند کاری انجام دهد فقط با همان جسم است، چیزی که فریاد بسیاری از فمنیست‌های غرب را که تو فکر می‌کنی همه‌شان همجنس‌بازند، در‌آورده. این همان دیدگاه تو است با این تفاوت که آن جسم را تو به یک نفر منحصر می‌کنی و آنان به همه متعلق می‌دانند. وگرنه در این‌که زن فکر ندارد و نمی تواند در عرصه‌ای جز خدمت رسانی به مردان آن هم فقط از طریق جسمانی، فعالیت کند، تو با آن غربی پلشت هیچ فرقی نداری.
تو هم مثل برلوسکونی فاسد ایتالیایی فکر می‌کنی که کابینه‌ی زاپاترو،نخست وزیر اسپانیا را به دلیل غلبه‌ی تعداد وزیران زن، آشپزخانه نامیده بود!
چه شده تو که زنی و طبق تعریف خودت بی‌مقدار، از سوی خدا و معصوم حکم صادر می‌کنی و برای اثبات اراجیفت از امام مایه می‌گذاری. امامی که می‌گوید(به نقل از وبلاگ
نسل خمینی):
" خيال مي كنند اسلام آمده است كه فقط زن را خانه نشين كند. چرا با درس خواندن زن مخالف باشيم؟ چرا با كار كردن او مخالف باشيم؟ چرا زن نتواند كارهای دولتی انجام دهد؟ چرا با مسافرت كردن زن مخالفت كنيم؟ زن چون مرد در تمام اين‌ها آزاد است‚ زن هرگز با مرد فرقي ندارد. آری در اسلام زن بايد حجاب داشته باشد ولی لازم نيست كه چادر باشد بلكه زن می تواند هر لباسی را كه حجابش را بوجود آورد اختيار كند."(صحيفه نور ج 4 ص103 )
لعنت بر تو و امثال تو که با این دروغ‌ها و اباطیل مردم را نسبت به اسلام و انقلاب و اصولگرایی و ... بدبین می‌کنید. این اسلام نیست. این اصولگرایی نیست. اصولگرا عدالت‌طلب است. اصولگرا مظهر مبارزه با ظلم است. اصولگرا مدافع مظلوم و مستضعف است و چه کسی مظلوم‌تر و مستضعف‌تر از زن؟ در طول تاریخ همیشه گروهی بر گروه دیگر غالب بوده‌اند: گاهی شرق بر غرب، گاهی غرب بر شرق، گاهی مسلمانان بر غیر مسلمانان، گاهی غیر مسلمانان بر مسلمانان... اما همیشه‌ی تاریخ و در همه جا از شرق گرفته تا غرب، زنان مظلومان و مغلوبان سلطه‌ی مردان بوده‌اند که دلایل بسیاری دارد و من حتما در مطلب دیگری به آن خواهم پرداخت.
احمقانه‌تر این‌که بها دادن به زنان را به رفسنجانی و خاتمی نسبت داده‌ای. هرگز این دو موجود بی‌مقدار و منافق و هوادارانشان به زنان بها نداده‌اند. می‌دانی" خانه‌ی عفاف" چیست؟ همان " فاحشه خانه‌" دردیگر کشورها؛ در دوران خاتمی تا مرز تصویب در مجلس و اجرایی شدن پیش رفت. جایی که در آن " زنان بی‌بضاعت" که درآمدی ندارند تن‌فروشی کنند و در قبالش هم بیمه شوند و هم حقوق بگیرند. البته با شرایط کاملا اسلامی!!!!!!!!!!!!!! که تو و شوهر نفرت انگیزت که برای تصویب قانون حمایت از خانواده(بخوانید قانون حمایت از مردان شهوتران) از هیچ تلاشی فرو گذار نکردید، به آن سخت معتقدید: با صیغه!
در ضمن فائزه هاشمی هیچ وقت هیچ تلاشی در راستای احقاق حقوق زنان انجام نداده است مگر اینکه حق دوچرخه سواری را از حقوق اساسی هر انسانی تلقی کنیم! اصلا هاشمی‌ها وقت پربهایشان را به این مسائل پیش پا افتاده اختصاص نمی‌دهند. وظایف حیاتی و خطیری مثل پر کردن جیب‌های گشاد و پرناشدنی و از میان برداشتن موجودات بی ارزشی که سد راه انجام این وظیفه‌ی ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ خطیر هستند، بر عهده‌ی این خاندان است!
جالب این‌که زهرا اشراقی در مصاحبه‌ای که مجله‌ی رویش با او و همسرش محمدرضا خاتمی انجام داده بود تاکید کرده بود که اصلاح‌طلبان از جمله شوهر خودش در مسائل زنان اصلا اصلاح طلب نیستند(شماره‌ی هفتم ماهنامه‌ی رویش، اول خرداد 87)
راستی بگوعملکرد کدام دولتمرد همیشه بی نقص و کامل بوده که تو این‌قدر اصرار داری همه وزیران و مشاوران مرد باشند چون به زعم تو عملکرد سازمان محیط زیست در طول ریاست زنان بر آن بد بوده است؟ هیچ فکر کردی اگر حضور زنان در همه‌جای دنیا پررنگ‌تر ازآن‌چه اکنون می‌بینیم، بود شاید اندکی از این نکبتی که جهان را گرفته کاسته می‌شد؟ آیا تا به حال جهان چنین تجربه‌ای داشته؟ مسلما نه. به زنان اجازه‌ی حضور داده نمی‌شود مگر اینکه مردانه فکر و رفتار کنند. پس چگونه تو به این نتیجه‌ی درخشان رسیدی که زنان "نمی‌توانند"؟ با کدام شاهد و دلیل نتیجه‌ی چیزی را که آزموده نشده اعلام می‌کنی؟ جان استوارت میل با وجود این‌که مرد بود و 2 قرن هم از تو عقب‌تر این را فهمید که: " تنها زمانی می‌توانیم با تکیه بر شواهد تجربی درباره‌ی توانایی و خلاقیت زنان قضاوت کنیم که آنان مقدمات لازم برای نوآوری در این یا آن زمینه را کسب کرده باشند و از این نظر در موقعیتی همسان با مردان قرار داشته باشند." (انقیاد زنان/ جان استوارت میل/ ص 111)
نکته‌ی آخر این‌که اگر تو را فرستاده‌اند که احمدی‌نژاد و اصولگرایی را به لجن بکشی بدان که دریا با نجاست کلام تو نجس نمی‌شود. این را به آن‌هایی که تورا فرستاده‌اند هم بگو.
پ.ن. کم نیستند مردان بزرگ که مایه ی آبرومندی مردانگی اند، همانطور که زنان بزرگ زنانگی را آبرو می بخشند. پس انتقاد من به مردانگی زیر سوال بردن چنین مردانی نیست.

۱۳۸۸ مرداد ۱۵, پنجشنبه

وقتی پایت را از گلیمت درازتر کنی

88/5/15

خواستگار مزاحم به زندان و تبعيد محكوم شد 


گروه حوادث ـ ايران واشقاني فراهاني: مدير دبيرستان دخترانه كه از مزاحمت‌هاي دائمي پدر يكي از دانش‌آموزان به ستوه آمده بود، با مراجعه به دادسرا، شكايت كرد.

به گزارش خبرنگار ما، زن 44 ساله اي در دادسراي شهرري از مرد ميانسال به خاطر ايجاد مزاحمت در محل كارش و خدشه‌دار شدن موقعيت شغلي‌اش شكايت كرد و خواستار پيگيري موضوع شد. خانم مدير به بازپرس شعبه دهم گفت: اوايل مهر 86 مردي به نام «مسعود» عضو انجمن اوليا و مربيان شد تا اين كه رفته رفته پي برد من مجرد هستم. بعد از آن به بهانه پيگيري برنامه‌هاي انجمن و ارائه طرح‌ها و ايده‌هاي جديد مدام در مدرسه حاضر مي‌شد و ساعتها در دفتر كارم مي‌نشست. به طوري كه بعضي مواقع از شدت ناراحتي دفترم را ترك مي‌كردم و به اتاق دبيران مي‌رفتم. تا اين كه او به صورت علني و حضوري از من خواستگاري و تقاضاي ازدواج كرد. هرچه بي‌اعتنايي و بي‌توجهي مي‌كردم، فايده‌اي نداشت و او سماجت مي‌كرد.
پس از مدتي متوجه شدم مرد مزاحم در مقابل مدرسه كمين كرده و پس از پايان ساعت كارم تعقيبم مي‌كند. در حالي كه به خاطر رفتارش ترسيده بودم، ناچار به طرح شكايت در كلانتري 131 شهرري شدم. وقتي او براي بازجويي به دادسرا احضار شد، تقاضاي بخشش كرد و قول داد ديگر مزاحم نشود كه تعهد اخلاقي‌اش در پرونده قضايي موجود است.بدين ترتيب از پيگيري شكايتم منصرف شده و رضايت دادم. اما باز هم مزاحمت‌هاي بي‌وقفه‌اش ادامه يافت. با وجود اين كه داراي همسر و فرزند است بارها به مسئولان اداره و همكارانم مراجعه و ضمن ابراز علاقه شديد از من خواستگاري كرده است.حدود 3 سال است مزاحمت‌هاي او روزگارم را سياه كرده و نزد همه همكاران و اهالي محل سرافكنده شده‌ام. بنابراين بارديگر به قانون پناه آورده‌ام تا راهي براي رهايي از مزاحمت‌هاي اين مرد پيش رويم قرار دهد.بازپرس پرونده پس از شنيدن اظهارات خانم مدير از او خواست چند شاهد به دادسرا معرفي كند. در حالي كه همه شهود حرف‌هاي شاكي را تأييد كردند، متهم به دادسرا احضار شد.وي در دفاع از خود گفت: قبول دارم بيش از اندازه به مدرسه مراجعه كرده‌ام اما به هيچ عنوان قصد مزاحمت ندارم و از خانم مدير هم تقاضاي ازدواج كرده‌ام، حالا هم به خواسته‌ام اصرار دارم.بدين ترتيب قرار مجرميت وي به اتهام ايجاد مزاحمت صادر و پرونده براي رسيدگي نهايي به دادگاه جزايي فرستاده شد.قاضي شعبه 102 شهرري به دليل آن كه متهم به تعهد اخلاقي خود در دادگاه توجهي نكرده و با تكرار مزاحمت‌هايش باعث آزار روحي، رواني خانم مدير شده بود وي را به 4 ماه زندان، 50 ضربه شلاق و 3 سال ممنوعيت از اقامت در تهران و حومه محكوم كرد.با اعتراض متهم به رأي دادگاه، پرونده در اختيار هيأت قضايي شعبه 42 دادگاه تجديدنظر استان تهران قرار گرفته تا حكم قطعي صادر شود.(روزنامه‌ی ایران ، پنجشنبه، 88/5/15 )



۱۳۸۸ مرداد ۱۲, دوشنبه

مرتاض 400 ساله


88/5/12

• دیشب بعد از مدتها ، یعنی در واقع بعد از چند سال رفتم سراغ بساط خوشنویسی‌ام.مرکب‌هایم داخل شیشه خشک شده و حالا بیشتر شبیه پودری سیاه بودند تا مرکب. لیقه‌ها توی دوات‌ها کپک زده بودند!
قلم‌ها را از قلمدان خاتم بیرون آوردم . دوست‌تر داشتم شکسته بنویسم و نه نستعلیق؛ پس یکی از آنهایی را که برای شکسته نویسی تراشیده شده بود انتخاب کردم، زیردستی چرمی را برداشتم و چه خوشبو بود. سرمشقی را ازمیان سرمشق‌های استادم -که حالا تنها چیزهایی هستند که مرا از هنر کم‌نظیراو بهره‌مند می‌کنند- بیرون کشیدم وبا تماشای آن هزار بار بر آن دست هنرمند درود فرستادم و آرزو کردم هیچوقت گزندی نبیند تا دنیا از زیبایی که می‌آفریند محروم نشود، هرچند که صاحبش را دوست نداشته باشم و تلمذ در حضورش را ترک گفته باشم.
بعد رفتم سروقت پوشه‌ی موسیقی و آلبوم "شور رومی" شهرام ناظری . به نظرم هیچ صدای ناظری تغییر نکرده بود با اینکه از موسوی حمایت کرد؛ همان قدر گرم، همان‌قدر دلنشین...
مشق خط می‌کردم و با خود فکر می‌کردم چگونه می‌توان صدایی را دوست داشت و به محض اینکه صاحب صدا کلامی بر خلاف عقیده‌ی تو و حتی بدتر، میل تو، بگوید یک‌باره گوش‌هایت صدا را به گونه‌ای دیگر – ناهنجار و گوش‌خراش- بشنوند! مگر می‌شود؟ آدم را (ببخشید، حوا را) به یاد قصه‌های دوران کودکی می‌اندازد که شاهزاده خانم را جادو می‌کردند و هیولا در نظرش هیبت مرد جوان جذابی را پیدا می‌کرد که می‌شد عاشقش شد: حوا(آقایان می‌توانند بخوانند آدم) باید جادو شده باشد که زیبایی را زشتی و زشتی را زیبایی ببیند. از خودم پرسیدم یعنی واقعا طرفداران موسوی(حداقل آن‌های که در فضای مجازی قلم می‌زنند) را جادو کرده‌اند که تا پیش از تحولات انتخابات "کافه پیانو" کتاب مقدس شان بود و فرهاد جعفری معبود ستودنی‌شان و بعد از اعلام حمایت جعفری از احمدی‌نژاد "کتاب سوزان" راه می‌اندازند و نویسنده‌اش را تکفیر می‌کنند و فحش و ناسزاست که نثارش می‌کنند. و شگفت انگیز‌تر اینکه می‌گویند حالا که فکر می‌کنیم می‌بینیم کتاب هیچ ویژگی فوق‌العاده‌ای نداشت و اصلا خیلی هم پیش‌پا افتاده بود و نمی‌دانیم چرا به چاپ بیست و سوم رسید و پرفروش ترین کتاب سال 86 شد؟!!!
بعد فکر کردم چه تفاوت فاحشی "من" با "آنها" دارم. چون هنوز صدای ناظری آرامم می‌کند هرچند با او اختلاف نظر دارم و هنوز دست‌خط استاد را دوست دارم هرچند خودش را اصلا!
• این روزها درباره‌ی مرتاض 400 ساله(!) و عدم اطاعت از ولایت فقیه و اختلاف میان اصولگرایان و دعوای زرگری و... زیاد می‌شنویم ومی‌خوانیم. بعضی از این گفته‌ها و نوشته‌ها خنده‌دار است، بعضی قابل تأمل و بعضی حرص‌آور. اما من به تحلیل جالبی رسیدم؛ گذشته از این که مرتاض 400 ساله وجود دارد یا نه، احمدی‌نژاد راهش را جدا کرده یا نه(که محال است جدا کرده باشد) و کسانی که به او رأی داده‌اند پشیمانند یا نه (البته که نه)، جریان انتخاب مشایی را یک امتحان یا بهتر بگویم یک های‌لایتر می‌دانم که ویژگی‌های طرفداران احمدی‌نژاد را-که به اصولگرایی معروفند- نسبت به حامیان موسوی- یا به اصطلاح اصلاح‌طلبان- برجسته کرد.


و اما ویژگی‌ها:
1- اصولگرایی
2- روحیه‌ی منتقد
3- عدم انفعال
4- اصلاح‌طلبی

1-راستش هیچ‌وقت به معنای اصولگرایی فکر نکرده بودم تا این ماجرا پیش آمد. آن‌وقت بود که در ذهنم این واژه از حالت کلیشه بیرون آمد و فهمیدم اصولگرایی یعنی تو به یک‌سری مبانی و ارزش‌ها باور داری و بر اساس آن فکر می‌کنی، انتخاب می‌کنی، دوست داری، متنفری، مبارزه می‌کنی و در یک کلام "زندگی" می‌کنی. نه اینکه یک نفر را دوست داشته باشی و برای همین هرچه او بگوید درست است، زیباست و اصلا مبنا ست. و اگر همان فرد فردا چیز دیگری بگوید، حتی در تضاد کامل با گفته‌ی امروزش، باز همان می‌شود وحی منزل! نه انتقادی، نه اعتراضی. لیلی رشیدی را دیده‌اید چه‌طور می‌خواهد قربان خاتمی برود؟! من در بین طرفداران خاتمی مریدان این‌گونه زیاد دیده‌ام: مطیع و رام؛ نه نیازی به اندیشیدن، نه انتقاد ونه مطالبه. نمی‌دانم چرا به اصطلاح اصلاح‌طلبان بی‌دلیل منطقی متنفر می‌شوند(قسمت قبل را که خواندید؟) و بی دلیل منطقی عاشق؟
2-روحیه منتقد چیزی است که من عاشقش هستم. انسان شجاع و دانا منتقد است .البته انتقاد را نباید با تهمت اشتباه گرفت. انتقاد یعنی بررسی عمل انجام شده که بر خلاف تصور عمومی همیشه هم با تقابل و مخالفت همراه نیست. بلکه جوانب بررسی می‌شوند وممکن است نتیجه مثبت، منفی یا ترکیبی از این دو باشد. با توجه به این تعریف، نقد یک فرد یا یک تفکر یا یک رفتار کمک می‌کند جنبه‌های مثبت شناخته و تقویت، و جنبه‌های منفی رفع شوند. نباید منتقد را جلادی با شمشیر آخته تصور کرد که کمر به هلاکت مفعول خود بسته. منتقد باید آیینه‌وار تو را به تو بنماید. همان کاری که در این مقطع از زمان حامیان احمدی‌نژاد انجام دادند. من اصلا نمی‌خواهم در رد یا قبول مبحث سنگین وپیچیده‌ی ولایت‌پذیری چیزی بگویم. فقط می‌خواهم بگویم اگر اصولگرا می گوید به اصلی معتقد است و بر اساس آن اصل کسی را انتخاب می‌کند، اگر منتخبش آن اصل را آن‌گونه که اصولگرا می‌خواهد رعایت نکند- یا به نظر بیاید که رعایت نکرده است- حتما اصل را به او یادآوری می‌کند. و این یادآوری- اگر باهوش باشی- درست مثل همان ستایش "از جنس مردم " بودن، "عملگرا" بودن، "تسلیم‌ناپذیر" بودن و ... است. آیینه هیچ‌وقت با تو دشمن نیست که اتفاقا دوست است.(در طول این 8 سال به اصطلاح اصلاحات آرزو به دلمان ماند انتقادی بشنویم. این بزرگترین دشمنی به اصطلاح اصلاح‌طلبان در حق خودشان بود که نتیجه‌اش اول در انتخابات شوراها و بعد مجلس هفتم ودر آخر ریاست جمهوری نهم نمایان شد.)
3-منفعل بودن هم یعنی لیلی رشیدی‌وار خاتمی را دوست داشتن! اما اصولگرا فکر می‌کند، تصمیم می‌گیرد، مطالبه می‌کند. نمی‌نشیند و دست زیر چانه نمی‌زند و عاشقانه نگاه نمی‌کند. اصولگرا عاقل است نه عاشق.
4-اصلاح‌طلبی واژه‌ای است که به اصطلاح اصلاح‌طلبان مصادره‌اش کرده‌اند اما همانطور که در پست "سیادت" گفتم و اتفاقا عطریانفر خودشان هم -که یکی از دوستان به شوخی می‌گفت همین روزها جای شریعتمداری در کیهان را می‌گیرد!- در اعترافاتش اشاره کرد، اینان به نام اصلاح فساد می‌کنند. اصلاح طلب واقعی احمدی‌نژاد است که از بسیاری از خطوط قرمز عبور کرد. بسیاری از سنت‌ها را چه در ایران وچه خارج از ایران شکست و پایه‌ی کارهایی را بنا نهاد که مردم 30 سال پیش برایش انقلاب کرده بودند اما به آن نرسیده بودند. ای کاش رقابت میان احمدی‌نژاد و موسوی 30 سال پیش شکل می‌گرفت که اگر چنین می‌شد نیمه مخروبه‌ای که 4 سال پیش به احمدی‌نژاد واگذار شد بی شک هم اکنون از هر نظر ، علمی، صنعتی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی ... سرآمد هر کشور دیگری در دنیا بود. اصلاح‌طلبان واقعی اصولگرایانند که در این عرصه حتی
اصلاح رفتار و افکار رئیس جمهور منتخب خود را هم مد نظر دارند.
عجیب است، اما هرآنچه که به اصطلاح اصلاح‌طلبان شعارش را دادند اصولگرایان عملی کردند.
فا‌عتبروا یا اولی الابصار

• عکس از زیر عبا گرفتن و شلوارک پوشیدن درسواحل کشورهای عربی و ذوق زدگی از نوشیدن کاپوچینو باعث شده بود هیچ‌وقت ابطحی را جزو پالتیشن‌ها که حساب نکنم هیچ عقل درست و حسابی هم برایش قائل نباشم. اما پریروز تا حالا دلم برایش می‌سوزد. مرد حسابی آدم (و اگر زن بودی حوا) اینقدر زود از عقایدش صرف‌نظر می‌کند و همه‌اش را به لجن می‌کشد؟ یاد نگرفتی برای باورت مبارزه کنی؟ شاید حق داری؛ باورت ارزش جنگیدن ندارد. بیچاره آنان که به امثال تو دل خوش کرده بودند.
به هر حال دلم برایت کمی سوخت.