دوشنبه 17 فروردین اولین روز در سال جدید بود که به دانشکده رفتم. با دکتر گیویان کلاس تحلیل پیام داشتیم؛ قرار بود در طول تعطیلات یک آگهی تلویزیونی را انتخاب و تحلیل کنیم، یکی دو فصل از کتاب راهنمای بررسی تلویزیون را بخوانیم و چند دور هم دیوان حافظ را دوره کنیم! که البته من در مورد آخری کوتاهی نکردم و خوب دیوان را زیر و رو کردم. از بین واژههایی که استاد پیشنهاد کرده بودند واژه "خدا" نصیب من شده بود. ابیاتی را که حاوی این واژه بودند استخراج وبه دلخواه و بر اساس سلیقه دو سه مورد را برای تحلیل انتخاب کردم. اما تحلیلم را ننوشتم و فقط نکات مهم را یادداشت کردم. روز دوشنبه وقتی دکتر گیویان از من خواستند تحلیلم را ارایه کنم، به این دلیل که فراموش کرده بودم دوران فرهنگ شفاهی گذشته کلی سرزنش شدم! به هر حال اجازه پیدا کردم به صورت شفاهی ابیات انتخابیم را تحلیل کنم. بعد از توصیف ظاهری و صحبت درباره جفت های متضاد- که از حالات چهره دکتر گیویان فهمیدم نسبتا راضی کننده بوده- استاد پرسیدند بر چه اساسی این دو سه غزل را از بین غزلهای دیگری که حاوی واژه خدا بودند انتخاب کردم و من گفتم از آن ابیات خوشم آمد و به همین دلیل انتخاب شان کردم. باز هم سزنش شدم؛ استاد مفصل درباره این صحبت کردند که طرفداران تحلیل های کمّی، کیفی ها را (که حالا من هم جزوشان بودم) به دلیل ذهنی و سلیقه ای عمل کردن "فحش" می دهند، که باید 153 بیت را براساس معنی و کاربرد واژه خدا دسته بندی می کردم و...
واقعیت این است که من به سختی می توانم با آمار و ارقام و درصد کنار بیایم . جمع آوری اطلاعات و داده ها، محاسبات ریاضی و آماری و از همه وحشتناکتر، کمّی کردن مفاهیم از نظر من دردناک است. البته می دانم در این زمینه افراطی عمل می کنم؛ برای به دست دادن نتیجه ای کامل و دقیق در تحلیل باید به این شیوهی پوزیتیویستی هم عادت کرد. اما به نظرم با این شیوه فقط می توان کار را شروع کرد و برای بررسی های عمیق که با روح و فکر و ذهن، و در کل وجود بسیار پیچیده آدمی هماهنگی داشته باشد باید کار را با شیوههای کیفی مثل معناشناسی، نشانه شناسی و تحلیل روانکاوانه ادامه داد و ژرفا بخشید.
خوشبختانه کلاس های پربار و تحریک کننده دکتر گیویان من بی سواد و تنبل را واداشته کتاب هایی را که از دوران کارشناسی جمع کرده ام وفقط در کتابخانه ام خاک خورده اند بیرون بکشم . شاید این کتاب ها به کار شما هم بیاید بنا بر این بعضی از آنها را معرفی می کنم:
- درسنامه نظریه و نقد ادبی نوشته کیت گرین و جیل لبیهان
- راهنمای نظریه ادبی معاصر نوشته رامان سلدن و پیتر ویدوسون
- Television Culture نوشته John Fiske
- Reading Television نوشته John Fiske و John Hartley
- قرائتی نقادانه از آگهی های تجاری در تلویزیون ایران نوشته حسین پاینده
واقعیت این است که من به سختی می توانم با آمار و ارقام و درصد کنار بیایم . جمع آوری اطلاعات و داده ها، محاسبات ریاضی و آماری و از همه وحشتناکتر، کمّی کردن مفاهیم از نظر من دردناک است. البته می دانم در این زمینه افراطی عمل می کنم؛ برای به دست دادن نتیجه ای کامل و دقیق در تحلیل باید به این شیوهی پوزیتیویستی هم عادت کرد. اما به نظرم با این شیوه فقط می توان کار را شروع کرد و برای بررسی های عمیق که با روح و فکر و ذهن، و در کل وجود بسیار پیچیده آدمی هماهنگی داشته باشد باید کار را با شیوههای کیفی مثل معناشناسی، نشانه شناسی و تحلیل روانکاوانه ادامه داد و ژرفا بخشید.
خوشبختانه کلاس های پربار و تحریک کننده دکتر گیویان من بی سواد و تنبل را واداشته کتاب هایی را که از دوران کارشناسی جمع کرده ام وفقط در کتابخانه ام خاک خورده اند بیرون بکشم . شاید این کتاب ها به کار شما هم بیاید بنا بر این بعضی از آنها را معرفی می کنم:
- درسنامه نظریه و نقد ادبی نوشته کیت گرین و جیل لبیهان
- راهنمای نظریه ادبی معاصر نوشته رامان سلدن و پیتر ویدوسون
- Television Culture نوشته John Fiske
- Reading Television نوشته John Fiske و John Hartley
- قرائتی نقادانه از آگهی های تجاری در تلویزیون ایران نوشته حسین پاینده
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر