۱۳۸۸ شهریور ۲۴, سه‌شنبه

شرم ما، ننگ ما، صدا و سیمای ما

88/6/24
چند وقت پیش داشتم گشتی در فیس بوک فیلتر شده می‌زدم که چشمم به آواتوری افتاد با این شعار: شرم ما، ننگ ما، صدا و سیمای ما!
طرف البته سبز بود اما با نظرش کاملا موافقم.

نمی‌گویم اگر باهوش باشی، فقط می‌گویم اگر خنگ نباشی همنوایی این رسانه را با آشوب‌گران به وضوح خواهی دید. نمونه‌های فراوانی وجود دارد که من به چند مورد که از نظر زمانی به حال نزدیک‌تر است و در خاطرم مانده(منظورم به طور مستند است) اشاره می‌کنم.
در یکی از قسمت‌های برنامه‌ی "شب‌نشینی" به کارگردانی امیر یوسفی که ازشبکه‌ی 3 پخش می‌شود، قطب‌الدین صادقی کارگردان تئاتر مهمان برنامه بود.این کارگردان پیش از انتخابات به عنوان عضو و سخنگوی ستاد موسوی به فعالیت مشغول بود. او برای تبلیغ و معرفی موسوی به شهرستانها و روستاهای غرب کشور سفرهای فراوانی داشت و در طی این سفرها با تهییج احساسات اهل تسنن وبه گفته‌ی او "اقلیت‌های قومی" از مردم خواست اجازه ندهند که با "شعارهای پوپولیستی و توزیع صدقه و سیب زمینی رای مردم را تغییر دهند"! مسلما تبلیغ برای یک کاندیدای خاص به خودی خود طبیعی و خالی از اشکال است اما تخریب رئیس جمهور وقت و "شعارپوپولیستی" و "صدقه" خواندن خدمات صادقانه‌ی او از جمله برنامه‌های سازمان‌یافته‌ای بود که در دستور کار سبزهای اجیر شده قرار داشت. اما کار به همین جاهم ختم نشد و صادقی بعد از انتخابات در گفت و گویی با رادیو زمانه می‌گوید: " در وهله اول بايد بگويم که يک شوکی بر همه ما وارد شد و برای مدتی ما را گيج کرد، يعنی تا يک ماه دست و دلمان به کار نمی‌رفت و يک نوع سردی، یأس، سرخوردگی و خستگی روحی همه ما را فراگرفت. وقتی ديديم اين گونه با آروزهای ما بازی شده، دلمرده شديم و دوست داشتيم بنشينيم و ذره ذره اين مسئله را هضم کنيم. تاثير دوم اين شرايط، انزوای اجتماعی است به اين معنا که انسان را از حالت يک سرمايه اجتماعی خارج می‌کند و دل و دماغ شرکت در کارهای اجتماعی را از انسان می‌گيرد و اين حس را به وجود می‌آورد که هيچ چيز تحقق پذير نيست. " یعنی او بر ادعای دروغ "تقلب " صحه می‌گذارد.
با این شرایط چگونه می‌توان حضور چنین شخصی را درست بعد از انتخابات، دربرنامه‌ای از سیمای جمهوری اسلامی ایران که مهمانان خود را فرهیخته می‌نامد، بی‌قصد و غرض تصور کرد؟
نمونه‌ی دیگر، پخش برنامه‌ای به نام " خانه‌ی فیروزه‌ای" به تهیه‌کنندگی محمد هاشمی اصل از همین شبکه است. در این برنامه همه چیز "فیروزه‌ای" است: آشپزخانه‌ی فیروزه‌ای ، مهمانخانه‌ی فیروزه‌ای، ورزش در خانه‌ی فیروزه‌ای و کتابخانه‌ی فیروزه‌ای! با توجه به اینکه موسوی رنگ سبز و فیروزه‌ای را به عنوان نمادهای انتخاباتی خود معرفی کرده بود و با توجه به این که همگان دانستند این بازی با رنگ‌ها از کجا نشأت می‌گیرد، نمی‌توان این نامگذاری را بی‌منظور تلقی کرد، خصوصا وقتی در قسمت‌های مختلف برنامه، مجری آن یعنی ژیلا صادقی که "دختران فیروزه‌ای" فائزه هاشمی را به ذهن متبادر می‌کند، به بهانه‌های مختلف بر رنگ سبز و زیبایی آن تأکید می‌ورزد.
پرس تی وی هم پیش از انتخابات با تهیه و پخش برنامه‌هایی مانند "میرحسین موسوی کیست؟" به تریبون انتخاباتی موسوی تبدیل شده بود که با اعتراض بسیاری از مردم و ارگان‌ها روبرو شد.
همچنین رادیو گفتگو از ماه‌ها پیش از انتخابات با دعوت از عناصر مخالف دولت به انتقاد وتخریب شدید دولت می‌پرداخت.
دیگر اقدام شک برانگیز صدا و سیما، پخش همزمان دادگاه اغتشاش‌گران و فیلم دادگاه گالیله در دو شبکه‌ی مختلف بود و می‌توان اینگونه برداشت کرد که هدف از این همزمانی القاء این است که اغتشاش‌گران نیز مانند گالیله تحت فشار مجبور به اعترافات دروغین شده‌اند.
شاهد آخر هم حضور همسر شهید حمید باکری در برنامه‌ی" نیمه‌ی پنهان" به کارگردانی اردلان عاشوری است . در این برنامه،زینب ابوطالبی به عنوان مجری به گفت‌و گو با همسران شهیدان می‌پردازد. اما مسئله اینجاست که همسر شهید حمید باکری، فاطمه چهل امیرانی، که از حامیان سرسخت موسوی است به بیان خاطرات خود می‌پردازد و ضمن آن تأکید می‌کند که دکور خانه‌ی خود را کاملا سبز انتخاب کرده‌است و...
این‌که قبل از انتخابات ایشان از چه کسی حمایت می‌کرده، صرف‌نظر از ایرادهای وارد بر حمایت از کاندیدای بی‌اخلاق و وابسته‌ای مانند موسوی، مسئله نیست؛ مسئله این است که امیرانی در جریان
انتقاد ذوالنور، جانشین نماینده ولی فقیه در سپاه از همسران برادران باکری به دلیل سوء استفاده‌ی آن ها از اسم این شهیدان به نفع موسوی، پاسخی تند به وی می دهد و درآن حکومت جمهوری اسلامی را به طرفداری از باتوم و چماق و تکنولوژی هسته ای(به عنوان عنصری منفی) متهم می‌کند و دادگاه‌های کنونی را فاقد صلاحیت در اجرای عدالت می ‌خواند: "من می خواستم از ایشان به دادگاه ویژه روحانیت شکایت کنم ولی امید به اجرای عدالت در جو کنونی ندارم" و در پایان نامه تأکید می‌کند: " ضمناً من از همه دروغگویان فتنه گر و منافق بیزارم چرا که بین مردم با دروغ هایشان نفاق انداخته اند."

خواهر شهیدان باکری هم
بیانیه‌ای در حمایت از همسران سابق این شهیدان صادر و در آن انواع توهین‌ها و اتهامات را، مانند دیگر حامیان موسوی، نثار حکومت و دولت می‌کند. زهرا باکری می‌نویسد: "شما اگر ذره‌ای شرم از مقام و خون شهید داشتید امروز این بی‌حرمتی‌ها را به همسران شهدا نمی‌کردید، کسانی که تا قبل از این بی‌عدالتی اخیر حاکمیت (!)، با چنگ و دندان از این حکومت حمایت کرده‌اند" وخطاب به ذوالنور می‌گوید:" آن وقت شما تازه به دوران رسیده‌ها که باکری را نمی‌شناسید، می‌گویید همسرانشان دیگر باکری نیستند؟! شما که هستید که چنین حقی به خود می‌دهید؟!" توجه داشته باشید که حجت الاسلام مجتبی ذوالنور جانشین نماینده ولی فقیه در سپاه و از حامیان دکتر احمدی‌نژاد است و این‌جاست که معلوم می‌شود منظور از تازه به دوران رسیده‌ها چه کسانی هستند. حتما از نظر زهرا باکری افراد باسابقه‌ای مانند موسوی که از سابقه‌ی طولانی در دسیسه چینی و ضربه زدن به انقلاب نوپا و خون به دل امام کردن داشتند و مورد حمایت مافیای قدرت و ثروت(که البته آن هم بسیار سابقه‌دار است!)بودند، لیاقت نشستن بر مسند ریاست جمهوری را داشتند، نه احمدی نژاد که از میان مردمان برخاسته ونه حاکمان. حاکمانی که سی سال است انقلاب را به نام وکام خود مصادره کرده‌اند.
از این دست موارد بسیار در صدا و سیما دیده و شنیده‌ام اما به این دلیل که جزئیاتی مانند زمان پخش یا نام برنامه را به یاد ندارم که به آن استناد کنم و مانند کروبی هم بلد نیستم سند درست کنم، به همین موارد اکتفا می‌کنم. فکر می‌کنم همین چند مورد هم برای سر دادن شعار "شرم ما، ننگ ما، صدا و سیمای ما" کافی باشد.

پ.ن.1- احساس مسئولیت بی ربط ضرغامی، رئیس سازمان صدا و سیما، برای دفاع از همسران سابق این دو شهید نیز بسیار جالب و تأیید کننده‌ی مدعای بالاست. او که معلوم نیست چرا ناگهان اینقدر احساساتی شده می‌نویسد:
" وقتی که با چشمی اشک و دیگری خون، غم‌نامه جانسوز همسری از تبار یاران شهید را می‌خوانم دلم سخت طوفانی است و چشمانم بارانی. شب‌های پادگان الله‌اکبر، شب‌های دو‌کوهه، غروب‌های گلف و زمین داغ و آسمان پر از فتنه و ذهن پر از تلواسه‌های دائم ماندن و یا رفتن یاران.
چه کسی پناه آن جان پناهان بود. آن غزل‌واره‌های ناب مردانگی و بی‌نیازی که بودن را عزت بخشیدند و خوشنام و گمنام رفتند تا میراث‌خواران منفعت‌طلب و ناآگاه و زشت‌گو بر شما بتازند و فکر کنند که لب ریخته‌هاشان نصاب بهشت است و جهنم.
تبار شما را می‌شناسم از مهدی و حمید باکری و همت و خرازی و صیاد شیرازی تا بروجردی و کاظمی و باقری و متوسلیان و داوود کریمی و تا ... و کیست که به این مدعیان بگوید کجا دانند حال ما سبکباران ساحل‌ها؟! و بی‌اختیار یادم افتاد که در قحط سال هیزم، انقلابیون که پایشان کنار شومینه هنگام صرف قهوه عصرانه سوخت در پایان قائله مستنطق ما شدند که هنگام انقلاب کجا بودند؟ و این حکایت روایت تاب‌سوز همه دوران‌ها بوده است و انگار بنا است بماند.
با بغض می‌پرسم حال شما در شب عملیات کدام بود. عشق آمیخته با ترس و یا بیم ممزوج با کمال‌طلبی و استعلاجویی و چه کسی می‌داند حال شما همسران شهدا کدام بود؟ شما یاران شهدا که داغ شقایق دیده‌اید.
کدام حالت وصف شما بود ای زینبیان زمانه(!) در هنگامه عملیات والفجر، محرم، مسلم تا مرصاد و کدام خواهد بود تا چه می‌دانم در چه روزی و عملیاتی دیگر.
اینک چه شده که درد و داغ شما را و ناله‌تان را به آسمان برده‌اند و چنان به خشم‌تان آورده‌اند که به درد می‌نویسید: من همسر شهید باکری هستم.
مگر آفتاب، مگر آب، مگر آبرو باید از خود بگوید. (!!!)
آن‌گونه که همت را و حمید و متوسلیان را می‌شناسم اینان(؟!) را یادم نمی‌آید. کجای جنگ و چه وقت جنگ بوده‌اند. این صداهای مبهم چیست که تا این هنگام عمر به گوشم نرسیده‌اند، من که در غروب فاو می‌خواندم: عصر عاشورا زینب کبری می‌دهد ما را درس جانبازی.
شهادت می‌دهم به یا زهراهای مطهر و عطر معطر جنگ که اگر شما نبودید یاران ما که جهان تنگشان بود چنین شیراوژن به جبهه خصم نمی‌شتافتند و این‌که می‌گویند اگر یاران رفتند زندگی را زمین بگذارید چه حرفی است اینان مگر جوکیان هندند که می‌گویند اگر مرد از دار دنیا رفت زن هم باید بمیرد و ...
بدا به حال ما که ماندیم و دیدیم روزگار پوستین وارونه پوشیدن احکام و مسلمات دین از سوی جماعتی طلبکار و مدعی تا از راه رسیده (؟!)که بر همسران یاران ما بی‌محابا می‌تازند.
باشید سرافراز به نام، بمانید در مسیر تابناک اسلام ناب محمدی (ص) راه منیر یارانمان را همچنان سربلند، شجاع و فاطمی ادامه دهید که می‌دهید. به همین سادگی."

پ.ن.2- به نظر می‌آید سران موج سبز و اصلاحات، پس ازسخنرانی ذوالنور که درآن از این موضوع که همسر سابق شهید مهدی باکری ، همسر دوم علی یونسی وزیر اطلاعات دولت اصلاحات است، پرده برداشته بسیار دستپاچه شده‌اند و برای مسکوت ماندن این موضوع همسر سابق شهید حمید باکری را جلو فرستاده‌اند که این افتضاح را به نحوی ماست مالی کنند.

پ.ن.3- هیچ دقت کرده‌اید که کابینه‌ی اصلاحات بیشترین زن را داشت؟! طبق آخرین آمار و تا کنون مهاجرانی معروف به ابوالزوجات، وزیر ارشاد دولت خاتمی 4 زن و یونسی 2 زن داشته‌اند. تا به حال کابینه‌ای دیده بودید که وزیرانش این همه زن داشته باشند؟ اینان همان‌هایی هستند که داعیه‌ی دفاع از حقوق زنان را داشتند و امثال عبادی صهیونیست را به نام دفاع از حقوق زن به پاچه‌ی نظام انداخته بودند. زمان خوب دست این منافقان را رو می‌کند. برای همین است که می‌گویم امثال الهام که سال‌ها نان هاشمی رفسنجانی را خورده‌اند از همان اردوگاه برای تخریب چهره‌ی فردعدالت طلب و فرهیخته‌ا‌ی چون احمدی نژاد در دولت نهم نفوذ کرده بودند و سعی داشتند آن‌چه را که به اصطلاح اصلاح طلبان در عمل مرتکب شده بودند در قالب " لایحه‌ی قانون حمایت از خانواده" به نام احمدی‌نژادِ آزاده تمام کنند. اما آنچه احمدی‌نژاد می‌خواهد "وزیران ِزن" هستند نه "زنان ِوزیر"
پ.ن.4- این را هم بخوانید بد نیست.


هیچ نظری موجود نیست: